کلمه جو
صفحه اصلی

مطال

فرهنگ معین

(مِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - درنگ کردن در امری ، تأخیر کردن . 2 - درنگ کردن در ادای وام و حق کسی .


(مَ طّ) [ ع . ] (ص .) دیرکننده در پرداخت وام .


(مِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - درنگ کردن در امری ، تأخیر کردن . ۲ - درنگ کردن در ادای وام و حق کسی .
(مَ طّ ) [ ع . ] (ص . ) دیرکننده در پرداخت وام .

لغت نامه دهخدا

مطال . [ م ُ ] (ع ص ) نعت مفعولی از اطاله . طول داده شده . اطاله یافته . طولانی : مکتوبات او را به مطال و وعده ٔ مطال جواب می نبشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270).


مطال.[ م ِ ] ( ع مص ) با کسی معطل کردن. ( زوزنی ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ماطله مماطلة و مطالا؛ درنگی کرد او را و درنگی کرد در ادای وام و حق او. ( ناظم الاطباء ). درنگ کردن در دادن چیزی به کسی :
معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو
از علم تو جهالت و از جود تو مطال.
ناصرخسرو.
مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270 ). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول ،تراخی تمام افتاد و دفع و مطال متجاوز حد اعتدال گشت. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به ماده بعد شود.

مطال. [ م ُ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از اطاله. طول داده شده. اطاله یافته. طولانی : مکتوبات او را به مطال و وعده مطال جواب می نبشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270 ).

مطال. [ م َطْ طا] ( ع ص ) مَطول. ( منتهی الارب ). دیردارنده وام و دین و دیرکننده در وعده ادائی. ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مَطل و مِطال و مطول شود. || خود آهن ساز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سازنده خود آهن. ( ناظم الاطباء ).

مطال . [ م َطْ طا] (ع ص ) مَطول . (منتهی الارب ). دیردارنده ٔ وام و دین و دیرکننده در وعده ٔ ادائی . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مَطل و مِطال و مطول شود. || خود آهن ساز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سازنده ٔ خود آهن . (ناظم الاطباء).


مطال .[ م ِ ] (ع مص ) با کسی معطل کردن . (زوزنی ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماطله مماطلة و مطالا؛ درنگی کرد او را و درنگی کرد در ادای وام و حق او. (ناظم الاطباء). درنگ کردن در دادن چیزی به کسی :
معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تو
از علم تو جهالت و از جود تو مطال .

ناصرخسرو.


مکتوبات او را به مطال و وعده ٔ مطال جواب می نبشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 270). و چون مدتی از موعد بگذشت و در وصول ،تراخی تمام افتاد و دفع و مطال متجاوز حد اعتدال گشت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.

فرهنگ عمید

۱. درنگ کردن در کاری، تٲخیر کردن.
۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.
طولانی.

۱. درنگ کردن در کاری؛ تٲخیر کردن.
۲. درنگ کردن در ادای حق کسی.


طولانی.



کلمات دیگر: