having no private motive, disinterested
بی غرض
فارسی به انگلیسی
disinterested, dispassionate, evenhanded, fair , fair-minded, impartial, objective, open-minded, simple, unbiased, unbiassed, unprejudiced, impersonal
فارسی به عربی
محاید
نزیه
نزیه
محايد
مترادف و متضاد
بی غرض، بی طرف، وابسته به جنس خنثی
منصفانه، بی غرض، بی طرف، عادل، راست بین، حقگو
خونسرد، بی غرض، بی طرف، بی تعصب
بی غرض، بی طرف، بی علاقه، بی غرضانه، بیطمع
بی غرض، بدون تبعیض، عاری از تعصب، بی پیش قدر، تحت تاثیر واقع نشده
فرهنگ فارسی
( صفت ) عاری از غرض بیطمع .
لغت نامه دهخدا
بی غرض. [ غ َ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + غرض ) عاری از غرض. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بی قصد خاص. رجوع به غرض شود : سلطان سخن او بی غرض شناخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 435 ).
بعد از دعانصیحت درویش بی غرض
نیکت بود چو نیک تأمل کنی در آن.
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی.
- بی غرض و مرض ؛ بدون قصد و سوء نیت.
|| بی پروا. ( آنندراج ).
بعد از دعانصیحت درویش بی غرض
نیکت بود چو نیک تأمل کنی در آن.
سعدی.
سخن بی غرض از بنده مخلص بشنوای که منظور بزرگان حقیقت بینی.
حافظ.
|| صادق. خالص. ( ناظم الاطباء ).- بی غرض و مرض ؛ بدون قصد و سوء نیت.
|| بی پروا. ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
آن که قصد و طمع و خواهشی ندارد.
کلمات دیگر: