مترادف مطمع : مورد طمع، مورد آز، آرزو، هوس
مطمع
مترادف مطمع : مورد طمع، مورد آز، آرزو، هوس
فارسی به انگلیسی
thing coveted, object of desire
مترادف و متضاد
۱. مورد طمع، مورد آز
۲. آرزو، هوس
مورد طمع، مورد آز
آرزو، هوس
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه دیگری را بطمع می افکند آزمند گرداننده . ۲ - دارای طمع .
آنکه امیدوار میکند و آزمند میکگرداند کسی را .
فرهنگ معین
(مُ مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که دیگری را به طمع می افکند، آزمند گرداننده . 2 - دارای طمع .
(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آن که دیگری را به طمع می افکند، آزمند گرداننده . ۲ - دارای طمع .
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) هرچیز که در آن طمع کنند. ج . مطامع .
لغت نامه دهخدا
مطمع. [ م ُ م َ ] ( ع ص ) امیدوار کرده و آزمند گردانیده. ( ناظم الاطباء ).
مطمع. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) آن که امیدوار میکند و آزمند میگرداند کسی را. ( ناظم الاطباء ).
مطمع. [ م َ م َ ] (ع اِ) چیزی که در آن طمع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای طمع داشتن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ) : جاه او بسبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت و مطمح رجال و مطمع آمال شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 399). || طمع فی غیر مطمع؛ یعنی آرزوی چیزی کرد که حصول آن دیر و مشکل است . ج ، مطامع. (ناظم الاطباء). || پرنده ای که در میان شبکه قرار دهند تا پرندگان دیگر را به وسیله ٔ او شکار کنند. (از اقرب الموارد).
مطمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) امیدوار کرده و آزمند گردانیده . (ناظم الاطباء).
مطمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) آن که امیدوار میکند و آزمند میگرداند کسی را. (ناظم الاطباء).