( صفت ) منسوب به وز . یا غد. وزی . غد. چربی .
فراهم آمدن فراهم آمدن و جمع گردیدن
فراهم آمدن فراهم آمدن و جمع گردیدن
وزی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وز.
- غده ٔ وزی ؛ غده ٔ چربی . (فرهنگ فارسی معین ).
وزی . [ وَ زا ] (ع ص ) خر توانای درشت اندام . خر توانای شادمان درشت اندام . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || مرد کوتاه گرد و درهم اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
وزی . [ وَزْی ْ ] (ع مص ) فراهم آمدن . (منتهی الارب ). فراهم آمدن و جمع گردیدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اجتماع و تقبض . (اقرب الموارد).