کلمه جو
صفحه اصلی

ناله کنان

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) ناله کننده : هربن مویت غمی وناله کنانست هرسرمویت که آه . یارتوگم شد. ( خاقانی لغ. ) ۲ - درحال نالیدن : دوش همی گشتم من تابسحرناله کنان بدرک بالصبح بداهیچ نومی ونفی . ( دیوان کبیر۳۳:۱ )

لغت نامه دهخدا

ناله کنان. [ ل َ/ ل ِ ک ُ ] ( نف مرکب ) ناله گر. ناله گیر. کسی که ناله و فریاد و فغان میکند. ( از ناظم الاطباء ). ناله کننده.نالان. نالنده. که می نالد. که فغان زند :
چنگ برهنه فرق را پای پلاس پوش بین
خشک رگی کشیده خون ناله کنان ز لاغری.
خاقانی.
همه سگ جان و چو سگ ناله کنانند به صبح
صبحدم ناله سگ بین که چه پیدا شنوند.
خاقانی.
هر بن مویت غمی و ناله کنان است
هر سر مویت که آه یار تو گم شد.
خاقانی.
|| ( ق مرکب ) در حال نالیدن. نالان :
ناله کنان میدوم سنگی در بر چو آب
کآب من و سنگ نیز غمزه یارم ببرد.
خاقانی.


کلمات دیگر: