کلمه جو
صفحه اصلی

اظلم

فرهنگ فارسی

ظالم تر، ستم کننده تر
کوهی است سیاه از ذات حبیس . در ناظم الاطبائ بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید : اظلم کوه سیاه است از ذات حبیس .

لغت نامه دهخدا

اظلم . [ اَ ل َ ] (ع اِ) سوسمار (صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. (از متن اللغة).


اظلم.[ اَ ل َ ] ( ع ن تف ) تاریک تر. تارتر. دلگیرتر. ظلمانی تر. تیره تر: اظلم من اللیل. ( از یادداشت مؤلف ). اظلم الاشیاء دارالعیب بلا حبیب. ( یادداشت مؤلف ). || ستمکارتر. ستمگرتر. بیدادگرتر. جفاکارتر. ( یادداشت مؤلف ). ستم کننده تر و ظالم تر. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
اظلم من افعی ؛ و ذلک انها لاتحتفر جحراً انما تهجم علی الحیات فی جحرتها.
اظلم من التمساح .
اظلم من الشیب .
اظلم من الورل .
اظلم من حیة.
اظلم من ذئب .
اظلم من صبی ة.
اظلم من فلحس . ( از مجمع الامثال میدانی ).
سهم بسهم و البادی اظلم :
گفت آری آنچه کردم استم است
لیک هم می دان که بادی اظلم است.
( مثنوی چ کلاله خاور ص 419 ).
لعن اﷲ اظلمی و اظلمک ؛ ای الاظلم منا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).

اظلم. [ اَ ل َ ] ( ع اِ ) سوسمار ( صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. ( از متن اللغة ).

اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است. ( آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :
یزیف یمانیه لاجزاع بیشة
و یعلو شآمیه شروری و اظلما.
یاقوت گوید و ابن سکیت بدین معنی گفته کثیر را تفسیرکرده است :
سقی الکدر فاللعباء فالبرق فالحمی
فلوذ الحصی من تغلمین فاظلما.
( از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.

اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از مراصد الاطلاع ) ( از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.

اظلم. [ اَل َ ] ( اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه. ( از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد: در نسخ آمده است که موضعی است ولی صحیح آن است که بگوییم کوهی است به نجد در شعیبه از بطن الرمة چنانکه در کتاب نصر آمده و آن را تظلم نیز خوانند. ( از تاج العروس ).

اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است سیاه از ذات حبیس. ( منتهی الارب ) . در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گوید: اظلم کوه سیاهی است از ذات حبیس. حُصَین بن حمام مری گوید:

اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است سیاه از ذات حبیس . (منتهی الارب ) . در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گوید: اظلم کوه سیاهی است از ذات حبیس . حُصَین بن حمام مری گوید:
فلیت ابابشر رأی کر خیلنا
و خیلهم بین الستار و اظلما...

(از معجم البلدان ).


و صاحب تاج العروس آرد: کوه سیاهی است از ذات جیش (کذا) نزدیک حرا که اصمعی آن را هنگام یاد کردن کوههای مکه آورده و نصر نیز آن را نقل کرده است . سپس شعر حصین بن حمام مری را یاد می کند. (از تاج العروس ).

اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :
یزیف یمانیه لاجزاع بیشة
و یعلو شآمیه شروری و اظلما.
یاقوت گوید و ابن سکیت بدین معنی گفته ٔ کثیر را تفسیرکرده است :
سقی الکدر فاللعباء فالبرق فالحمی
فلوذ الحصی من تغلمین فاظلما.
(از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.


اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از مراصد الاطلاع ) (از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.


اظلم . [ اَل َ ] (اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه . (از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد: در نسخ آمده است که موضعی است ولی صحیح آن است که بگوییم کوهی است به نجد در شعیبه از بطن الرمة چنانکه در کتاب نصر آمده و آن را تظلم نیز خوانند. (از تاج العروس ).


اظلم .[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) تاریک تر. تارتر. دلگیرتر. ظلمانی تر. تیره تر: اظلم من اللیل . (از یادداشت مؤلف ). اظلم الاشیاء دارالعیب بلا حبیب . (یادداشت مؤلف ). || ستمکارتر. ستمگرتر. بیدادگرتر. جفاکارتر. (یادداشت مؤلف ). ستم کننده تر و ظالم تر. (ناظم الاطباء).
- امثال :
اظلم من افعی ؛ و ذلک انها لاتحتفر جحراً انما تهجم علی الحیات فی جحرتها.
اظلم من التمساح .
اظلم من الشیب .
اظلم من الورل .
اظلم من حیة .
اظلم من ذئب .
اظلم من صبی ة .
اظلم من فلحس . (از مجمع الامثال میدانی ).
سهم بسهم و البادی اظلم :
گفت آری آنچه کردم استم است
لیک هم می دان که بادی اظلم است .

(مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 419).


لعن اﷲ اظلمی و اظلمک ؛ ای الاظلم منا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ).

فرهنگ عمید

ظالم تر، ستم کننده تر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَظْلَم: ستمکارتر(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخالفت از روی...
معنی أَظْلَمَ: تاریک کرد
ریشه کلمه:
ظلم (۳۱۵ بار)


کلمات دیگر: