کوهی است سیاه از ذات حبیس . در ناظم الاطبائ بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید : اظلم کوه سیاه است از ذات حبیس .
اظلم
فرهنگ فارسی
کوهی است سیاه از ذات حبیس . در ناظم الاطبائ بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید : اظلم کوه سیاه است از ذات حبیس .
لغت نامه دهخدا
اظلم . [ اَ ل َ ] (ع اِ) سوسمار (صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. (از متن اللغة).
- امثال :
اظلم من افعی ؛ و ذلک انها لاتحتفر جحراً انما تهجم علی الحیات فی جحرتها.
اظلم من التمساح .
اظلم من الشیب .
اظلم من الورل .
اظلم من حیة.
اظلم من ذئب .
اظلم من صبی ة.
اظلم من فلحس . ( از مجمع الامثال میدانی ).
سهم بسهم و البادی اظلم :
گفت آری آنچه کردم استم است
لیک هم می دان که بادی اظلم است.
اظلم. [ اَ ل َ ] ( ع اِ ) سوسمار ( صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. ( از متن اللغة ).
اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است. ( آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :
یزیف یمانیه لاجزاع بیشة
و یعلو شآمیه شروری و اظلما.
یاقوت گوید و ابن سکیت بدین معنی گفته کثیر را تفسیرکرده است :
سقی الکدر فاللعباء فالبرق فالحمی
فلوذ الحصی من تغلمین فاظلما.
( از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.
اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از مراصد الاطلاع ) ( از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.
اظلم. [ اَل َ ] ( اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه. ( از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد: در نسخ آمده است که موضعی است ولی صحیح آن است که بگوییم کوهی است به نجد در شعیبه از بطن الرمة چنانکه در کتاب نصر آمده و آن را تظلم نیز خوانند. ( از تاج العروس ).
اظلم. [ اَ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است سیاه از ذات حبیس. ( منتهی الارب ) . در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گوید: اظلم کوه سیاهی است از ذات حبیس. حُصَین بن حمام مری گوید:
فلیت ابابشر رأی کر خیلنا
و خیلهم بین الستار و اظلما...
(از معجم البلدان ).
و صاحب تاج العروس آرد: کوه سیاهی است از ذات جیش (کذا) نزدیک حرا که اصمعی آن را هنگام یاد کردن کوههای مکه آورده و نصر نیز آن را نقل کرده است . سپس شعر حصین بن حمام مری را یاد می کند. (از تاج العروس ).
اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :
یزیف یمانیه لاجزاع بیشة
و یعلو شآمیه شروری و اظلما.
یاقوت گوید و ابن سکیت بدین معنی گفته ٔ کثیر را تفسیرکرده است :
سقی الکدر فاللعباء فالبرق فالحمی
فلوذ الحصی من تغلمین فاظلما.
(از تاج العروس ). و رجوع به معجم البلدان و مراصد شود.
اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از مراصد الاطلاع ) (از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.
اظلم . [ اَل َ ] (اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه . (از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد: در نسخ آمده است که موضعی است ولی صحیح آن است که بگوییم کوهی است به نجد در شعیبه از بطن الرمة چنانکه در کتاب نصر آمده و آن را تظلم نیز خوانند. (از تاج العروس ).
- امثال :
اظلم من افعی ؛ و ذلک انها لاتحتفر جحراً انما تهجم علی الحیات فی جحرتها.
اظلم من التمساح .
اظلم من الشیب .
اظلم من الورل .
اظلم من حیة .
اظلم من ذئب .
اظلم من صبی ة .
اظلم من فلحس . (از مجمع الامثال میدانی ).
سهم بسهم و البادی اظلم :
گفت آری آنچه کردم استم است
لیک هم می دان که بادی اظلم است .
(مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 419).
لعن اﷲ اظلمی و اظلمک ؛ ای الاظلم منا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج العروس ).
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
معنی أَظْلَمَ: تاریک کرد
ریشه کلمه:
ظلم (۳۱۵ بار)