در گردن سگ گردن بند انداختن قلاده در گردن سگ کردن .
اعناق
فرهنگ فارسی
در گردن سگ گردن بند انداختن قلاده در گردن سگ کردن .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی
خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش.
تا بیاید نقرست اندر دو پای.
اعناق. [ اِ ] ( ع مص ) در گردن سگ بند انداختن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قلاده در گردن سگ کردن. ( از اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). قلاده کردن در سگ. ( یادداشت بخط مؤلف ). || دراز گردیدن کشت و برآمدن خوشه آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). بلند شدن کشت و سنبل برآوردن آن. ( از اقرب الموارد ). || نهان شدن ثریا ( پروین ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پنهان شدن ستارگان. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن باد خاک را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ذره ساختن باد خاک را. ( از اقرب الموارد ). || گردن بند ساختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بروش عنق رفتن ستور. برفتار عنق راندن ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بشتاب رفتن اسب و فراخ و عنق رفتن آن : اعنق الفرس ؛ اسرع و سار العَنَق. ( از اقرب الموارد ). فراخ رفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || گردن بلند کرده نگریستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دور شدن شهرها: اعنقت البلاد؛ بعدت. ( از اقرب الموارد ) .
وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی
خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش .
منوچهری .
مرکب اعناق مردم را مپای
تا بیاید نقرست اندر دو پای .
مولوی .
- اعناق الریح ؛ غبار بلندرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از غبار باد بالا رفته باشد. (از اقرب الموارد).
اعناق . [ اِ ] (ع مص ) در گردن سگ بند انداختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). قلاده کردن در سگ . (یادداشت بخط مؤلف ). || دراز گردیدن کشت و برآمدن خوشه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بلند شدن کشت و سنبل برآوردن آن . (از اقرب الموارد). || نهان شدن ثریا (پروین ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنهان شدن ستارگان . (از اقرب الموارد). || برداشتن باد خاک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ذره ساختن باد خاک را. (از اقرب الموارد). || گردن بند ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بروش عنق رفتن ستور. برفتار عنق راندن ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بشتاب رفتن اسب و فراخ و عنق رفتن آن : اعنق الفرس ؛ اسرع و سار العَنَق . (از اقرب الموارد). فراخ رفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || گردن بلند کرده نگریستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دور شدن شهرها: اعنقت البلاد؛ بعدت . (از اقرب الموارد) .
فرهنگ عمید
عنق#NAME?