کلمه جو
صفحه اصلی

اعلال

فرهنگ فارسی

علیل کردن، معتل کردن، بیمارکردن
( مصدر ) علیل کردن بیمار کردن .
جمع عل بمعنی آنکه با زنان بسیار دیدار کند و معانی دیگر .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) بیمار کردن .

لغت نامه دهخدا

اعلال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَل ّ، بمعنی آنکه با زنان بسیار دیدار کند و معانی دیگر. (از اقرب الموارد). رجوع به عل شود. || (اِ) ج ِ عِلَل . جج ِ عِلَّت . (اقرب الموارد) (المنجد). علت ها. بیماری ها : خدای تعالی فضل کرد و الم آن اَعلال به زوال رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 289).


اعلال . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران دوبار آب خورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. (از اقرب الموارد). || دوباره آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره آب خورانیدن . (از اقرب الموارد). || بیمار گردانیدن . یقال : اعله اﷲ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی را بیمار ساختن . فهو مُعَل ّ و علیل و لاتقل معلول و المتکلمون یقولونها. (از اقرب الموارد). بیمار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || سیرآب ناشده بازگردانیدن شتررا. او هی بالغین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از آبشخور بازگردانیدن شتر پیش از سیرابی . (از اقرب الموارد). از ورد بازگردانیدن اشتر از سیرابی . (تاج المصادر بیهقی ). || در اصطلاح علماءعلم صرف ، بیان کردن وجه اعلال کلمه و اعلال کردن کلمه باشد. (از اقرب الموارد). بدل ساختن حروف عله بمنظور تخفیف اعلال باشد و بدل ساختن عملی است که در اعلال و تخفیف همزه و ابدال هر سه روی میدهد و با مقید ساختن آن بحرف عله تخفیف همزه و بعض اقسام ابدال خارج میگردد و آن ابدالهایی است که در حروفی غیر از حرف عله روی دهد، چنانکه در اصیلال بدل از اصیلان که نون بجهت قرب مخرج به لام بدل شده است و از قید اینکه بجهت تخفیف باشد امثال عائم که بدل از عالم است خارج گردد.بنابراین نسبت میان اعلال و تخفیف همزه تباین کلی و نسبت میان ابدال و اعلال عموم و خصوص من وجه است زیراهر دو اصطلاح در کلمه ٔ «قال » صادق می آید و در کلمه ٔ «یقول » اعلال است نه ابدال و در کلمه ٔ «اصیلان » ابدال است نه اعلال . (از تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: تغییری است در حرف عله بقلب کردن یا ساکن و یا حذف ساختن آن بمنظور تخفیف و آنرا تعلیل واعتلال نیز گویند و حروف عله ، الف و واو و یاء است وتغییرات همزه از قبیل ابدال و حذف و اسکان آنرا تخفیف همزه گویند نه اعلال . و حذف و ابدال و اسکان حروف صحه را نیز اعلال نگویند بلکه ابدال نامند و همچنین تغییرات حروف عله اگر بجهت تخفیف نبود و برای اعراب باشد آن را نیز اعلال نگویند چنانکه در «مسلمین » و «ابیه ». و مشهور در اصطلاح علماء صرف آن است که هرگاه حذف بر اثر علتی باشد که بطور شایع و مطرد باشد آنرا حذف اعلالی گویند چنانکه در الف عصا و یاء قاض . و هرگاه حذف بموجب علتی نبود و مطرد نباشد چنانکه در کلمات «ید» و «دم » که لام آنها حذف شده آنرا حذف ترخیمی گویند هرچند حذف بجهت تخفیف بوده است و لفظ «قلب » در اصطلاح آنان به ابدال حروف و همزه بعضی به بعض دیگر اختصاص دارد و در غیر از این چهار حرف اگر تغییری روی دهد آنرا ابدال گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اعلال کردن ؛ بدل کردن واو و یاء حرف عله به الف و یا حذف آن در کلمه ٔ معتل بر طبق قواعد صرفی .


اعلال. [ اِ ] ( ع مص ) خداوند شتران دوبار آب خورده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. ( از اقرب الموارد ). || دوباره آب خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دوباره آب خورانیدن. ( از اقرب الموارد ). || بیمار گردانیدن. یقال : اعله اﷲ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کسی را بیمار ساختن. فهو مُعَل و علیل و لاتقل معلول و المتکلمون یقولونها. ( از اقرب الموارد ). بیمار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سیرآب ناشده بازگردانیدن شتررا. او هی بالغین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). از آبشخور بازگردانیدن شتر پیش از سیرابی. ( از اقرب الموارد ). از ورد بازگردانیدن اشتر از سیرابی. ( تاج المصادر بیهقی ). || در اصطلاح علماءعلم صرف ، بیان کردن وجه اعلال کلمه و اعلال کردن کلمه باشد. ( از اقرب الموارد ). بدل ساختن حروف عله بمنظور تخفیف اعلال باشد و بدل ساختن عملی است که در اعلال و تخفیف همزه و ابدال هر سه روی میدهد و با مقید ساختن آن بحرف عله تخفیف همزه و بعض اقسام ابدال خارج میگردد و آن ابدالهایی است که در حروفی غیر از حرف عله روی دهد، چنانکه در اصیلال بدل از اصیلان که نون بجهت قرب مخرج به لام بدل شده است و از قید اینکه بجهت تخفیف باشد امثال عائم که بدل از عالم است خارج گردد.بنابراین نسبت میان اعلال و تخفیف همزه تباین کلی و نسبت میان ابدال و اعلال عموم و خصوص من وجه است زیراهر دو اصطلاح در کلمه «قال » صادق می آید و در کلمه «یقول » اعلال است نه ابدال و در کلمه «اصیلان » ابدال است نه اعلال. ( از تعریفات جرجانی ). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: تغییری است در حرف عله بقلب کردن یا ساکن و یا حذف ساختن آن بمنظور تخفیف و آنرا تعلیل واعتلال نیز گویند و حروف عله ، الف و واو و یاء است وتغییرات همزه از قبیل ابدال و حذف و اسکان آنرا تخفیف همزه گویند نه اعلال. و حذف و ابدال و اسکان حروف صحه را نیز اعلال نگویند بلکه ابدال نامند و همچنین تغییرات حروف عله اگر بجهت تخفیف نبود و برای اعراب باشد آن را نیز اعلال نگویند چنانکه در «مسلمین » و «ابیه ». و مشهور در اصطلاح علماء صرف آن است که هرگاه حذف بر اثر علتی باشد که بطور شایع و مطرد باشد آنرا حذف اعلالی گویند چنانکه در الف عصا و یاء قاض. و هرگاه حذف بموجب علتی نبود و مطرد نباشد چنانکه در کلمات «ید» و «دم » که لام آنها حذف شده آنرا حذف ترخیمی گویند هرچند حذف بجهت تخفیف بوده است و لفظ «قلب » در اصطلاح آنان به ابدال حروف و همزه بعضی به بعض دیگر اختصاص دارد و در غیر از این چهار حرف اگر تغییری روی دهد آنرا ابدال گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. در صرف عربی، معتل کردن.
۲. [قدیمی] علیل کردن، بیمار کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِعْلال ، مجموعه دگرگونی هایی که ممکن است در حروف علّه ، یعنی دو نیم مصوت ِ (و، ی ) و یا ۳ مصوت بلندِ a u, و i (که به شکل های ا، آ، ی، و و نگارش می یابند) و یا در ۳ مصوت کوتاه ِ( -، - و - a i, و )پدید آید.
برای آشکار شدن چگونگی این دگرگونی ها لازم است ویژگی های حروف عله بررسی و تعیین گردد. این کار را چند تن از محققان انجام داده اند و تا حد شایسته ای موضوع روشن شده است ، اما اشکال کار در گزارش این پدیده از آن جا برمی خیزد که علمای صرف و نحو در تعریف ، نام گذاری و توصیف این واجک ها به راه های شگفت و گاه غیرمنطقی و غیرواقعی گام نهاده ، و سرانجام قواعد متعدد و بی پایانی - که ساختی منطقی نیز دارند - از آن ها استنباط کرده اند. این قواعد کمتر بر واقعیات زبان شناسی و آواشناسی استوارند، به همین سبب ، آن ها زمانی قابل فهمند که نظریه های پایه ای نحویان را پیشاپیش پذیرفته باشیم . به عبارت دیگر، نحویان در توضیح پدیده های اعلالی اطلاعات سخت گرانبهایی باقی گذاشته اند، اما سرانجام به نظریه جامعی که موضوع اعلال را در برگیرد، دست نیافته اند. اساس اعلال را سه اصل حذف ، قلب و تسکین تشکیل داده است .
دگرگونی ها در دو زمینه
این دگرگونی ها نیز در دو زمینه رخ می دهد: یکی تاریخی ، و دیگر زنده و معمول . مراد از زمینه تاریخی ، احوالی است که از دیرباز در زبان عربی موجود بوده ، و زاییده تحول و تطورِ نه تنها زبان عربی ، که زبان های کهن تر سامی بوده است . نمونه اعلای این پدیده ، افعالی است که حرف اول آن ها یکی از حروف عله (نیم مصوت ) است (مانند وَرِث َ) و چون به شکل مضارع در می آیند، دیگر در قالب ثلاثی های سالم جای نمی گیرند و تقریباً در همه آن ها، نیم مصوت حذف می شود (یَرِث ُ). اما نحویان ، برای تحلیل شیوه های خود، قالب مفروض را اصل و واقعی قرار داده ، اظهار داشته اند که در آن «اعلال به حذف » رخ داده است . حالت دوم نیز پدیده ای تاریخی است ، مثلاً آنچه در اصل می توانست طبق الگو «نیم مصوت + مصوت کوتاه » باشد، در عمل - تقریباً همیشه - به مصوت بلند آ تبدیل شده است (قَوَل َ
قواعد عمومی اعلال
اینک برای نشان دادن تقابل این دو شیوه ، و احیاناً نقد آن ها، نظر هر یک به گونه ای فشرده با چشم پوشی از استثنائات عرضه می شود: آنچه از سیبویه و به خصوص از ابن جنی به دست نحویان متأخرتر و معاصر رسیده است ، اگر بر حسب نوع اعلال (قلب ، حذف ،...) تقسیم نشود، کلاً در ۱۶ قاعده عمومی جای می گیرد:۱. واو و یای متحرک ِ (حرکت اصلی ) ماقبل ْ مفتوح به الف تبدیل می شود: دَعَوَ
روش رایت در بیان مسائل اعلال
...

پیشنهاد کاربران

تغییری که در افعال معتل ایجاد میشود.

مریض شدن فعل بواسطه داشتن سه حرف، و الف ی


کلمات دیگر: