کلمه جو
صفحه اصلی

طبابت


مترادف طبابت : پزشکی، طب، درمانگری، علم پزشکی، علم طب

برابر پارسی : پزشگی، پزشکی

فارسی به انگلیسی

medical profession

مترادف و متضاد

پزشکی، طب، درمانگری


علم پزشکی، علم طب


۱. پزشکی، طب، درمانگری
۲. علم پزشکی، علم طب


فرهنگ فارسی

پزشکی، حرفه پزشک
( اسم ) عمل و شغل طبیب تداوی و طرز معالجه امراض مختلف پزشکی .

فرهنگ معین

(طِ بَ ) [ ع . ] (اِمص . ) عمل و شغل طبیب ، مداوا و طرز معالجة امراض ، پزشکی .

لغت نامه دهخدا

طبابت. [ طِ ب َ ] ( ع اِ ) رجوع به طبابة شود.

طبابة. [ طِ ب َ ] ( ع اِ ) نورد ابر. || ریگ. || دراز از زمین و ابر و چرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زمین.هامون در یکدیگر پیوسته. ( مهذب الاسماء ). ج ، طباب ، طبابات. جج ، اَطبه. ( مهذب الاسماء ). || جامه پیش گشاده درازدامن. || دوال که درزهای مشک به وی گیرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مغز که کفشگر در میان درز گیرد. ( مهذب الاسماء ). السیر الذی یکون فی اسفل القربة بین الخرزتین. ( منتهی الارب ). مَغزی. زِه. || طبابةالمساء و طبابها؛ طره دراز آسمان که بر افق نمایان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) پچشکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پژشکی. پزشکی. رجوع به طب شود.

طبابة. [ طَ ب َ ] ( ع اِ ) کباب. طباهیج. تاهه. || گوشت پخته نرم و نازک.

طبابت . [ طِ ب َ ] (ع اِ) رجوع به طبابة شود.


فرهنگ عمید

۱. شغل و عمل طبیب.
۲. تشخیص و درمان بیماری.
۳. (اسم ) دانش معالجۀ بیماران.

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ژیکیت ( سنسکریت: چیکیتسا )
بَئیشاز ( اوستایی: بَئِشَز )
اوپاژیت ( سنسکریت: اوپَچَریتَوْیا )


کلمات دیگر: