کلمه جو
صفحه اصلی

عدوانی


مترادف عدوانی : خصمانه، عداوت آمیز، قهرآلود، قهرآمیز

متضاد عدوانی : دوستانه

فارسی به انگلیسی

forcible


forcible, unjust

unjust, forcible


عربی به فارسی

پرخاشگر , متجاوز , مهاجم , پرپشتکار , پرتکاپو , سلطه جو


مترادف و متضاد

خصمانه، عداوت‌آمیز، قهرآلود، قهرآمیز ≠ دوستانه


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عدوان . یا تصرف عدوانی . مالی غیر منقول را از دست متصرف سابق بدون رضایت وی خارج کردن . درین صورت متصرف سابق بدون رضایت سابق آن مال درخواست نماید .

لغت نامه دهخدا

عدوانی. [ ع ُدْ نی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به عدوان. || تجاوزکارانه.
- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است. درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفاده متصرف شود تصرف عدوانی کرده است. دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعاده تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. ( ص 70 ). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً.

عدوانی. [ ع َدْ ] ( اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است. ( ریحانة الادب ص 693 ).

عدوانی. [ ع َدْ ] ( اِخ ) عبدالعظیم مکنی به ابن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع و نیز ریحانة الادب شود.

عدوانی. [ ع َدْ ] ( اِخ ) یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان. از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت. مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبداﷲبن عباس وعبداﷲبن عمر و جز آنها فرا گرفت. مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت. وی به سال 119 یا 129 یا 100 هَ. ق. درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 70 ).

عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است . (ریحانة الادب ص 693).


عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) عبدالعظیم مکنی به ابن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع و نیز ریحانة الادب شود.


عدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان . از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت . مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبداﷲبن عباس وعبداﷲبن عمر و جز آنها فرا گرفت . مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت . وی به سال 119 یا 129 یا 100 هَ . ق . درگذشت . (از ریحانة الادب ج 3 ص 70).


عدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .
- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفاده ٔ متصرف شود تصرف عدوانی کرده است . دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعاده ٔ تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. (ص 70). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً.


فرهنگ عمید

از روی ظلم و ستم: تصرف عدوانی.


کلمات دیگر: