کلمه جو
صفحه اصلی

ضمایم


مترادف ضمایم : پیوست ها، متعلقات، ملحقات

برابر پارسی : پیوست ها

فارسی به انگلیسی

accessory

مترادف و متضاد

پیوستها، متعلقات، ملحقات


paraphernalia (اسم)
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای

contents (اسم)
مفهوم، مفاد، محتویات، مندرجات، مضمون، ضمائم

enclosures (اسم)
ضمائم

meantime (قید)
ضمنا، در ضمن، ضمائم، در این ضمن، در اثناء، در خلال

فرهنگ فارسی

جمع ضمیمه
۱ - ( صفت ) مونث ضمیم صاحب همراه . ۲ - چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند پیوست . جمع : ضمایم ( ضمائم ) یا ضمیمه اعور . زایده کرمی شکل که به سطح داخلی روده اعور متصل است و طول آن بین ۶ تا ۱۲ و گاهی ۲٠ سانتیمتر است آپاندیس آویزه .

۱ - ( صفت ) مونث ضمیم صاحب همراه . ۲ - چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند پیوست . جمع : ضمایم ( ضمائم ) یا ضمیمه اعور . زایده کرمی شکل که به سطح داخلی روده اعور متصل است و طول آن بین ۶ تا ۱۲ و گاهی ۲٠ سانتیمتر است آپاندیس آویزه .

فرهنگ معین

(ضَ یِ ) [ ع . ضمائم ] (اِ. ) جِ ضمیمه .

لغت نامه دهخدا

ضمایم. [ ض َ ی ِ ] ( ع اِ ) ضمائم. ج ِ ضمیمه. رجوع به ضمائم و ضمیمه شود.

ضمائم. [ ض َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ ضمیمه.

فرهنگ عمید

= ضمیمه

ضمیمه#NAME?


فرهنگ فارسی ساره

پیوست ها


پیشنهاد کاربران

نشان های دولتی

در خزه یک سری ضمائن برگ مانندی موجود اند

ضمائم و تعلیقات باهم نشان های ارتشی


کلمات دیگر: