کلمه جو
صفحه اصلی

فضل


مترادف فضل : بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت، برتری، رجحان، افزونی، زیادت، احسان، بخشش، کرم، منت

برابر پارسی : فرجادی، فرهیختگی

فارسی به انگلیسی

favour, grace, excellence, merit, learning


favour, grace, excellence, merit, learning, art, distinction, erudition, scholarship

distinction, erudition, scholarship


عربی به فارسی

ترجيح يافتن يادادن , برتري دادن , رجحان دادن , برگزيدن


فرهنگ اسم ها

اسم: فضل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: fazl) (فارسی: فَضل) (انگلیسی: fazl)
معنی: برتری دانش، اخلاق، و هنر، لطف، توجه، رحمت، برتری در دانش، اخلاق و هنر، دانش و معلومات، لطف و توجه و رحمت و احسان ( که از خداوند می رسد )، ( در قدیم ) افزونی، زیادتی، سخاوت و بخشندگی، ( اَعلام ) ) فضل ابن سهل: [قرن و هجری] وزیر ایرانی مأمون از مردم سرخس، ملقب به ذوالریاستین، که به دست مأمون مسلمان شد و به فرمان او در حمام کشته شد، ) فضل ابن نوبخت: [ هجری] دانشمند ایرانی، مترجم کتابهای پهلوی به عربی و مؤلف کتابهایی در نجوم، ) فضل برمکی: [، قمری] وزیر هارون الرشید [ هجری] و برادر رضاعی او، والی خراسان [ هجری] در زندان هارون درگذشت، ( در اعلام ) نام چند تن از مشاهیر تاریخی

(تلفظ: fazl) (عربی) برتری در دانش ، اخلاق و هنر ؛ دانش و معلومات ؛ لطف و توجه و رحمت و احسان (که از خداوند می‌رسد) ؛ (در قدیم) افزونی ، زیادتی ، سخاوت و بخشندگی ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر تاریخی .


مترادف و متضاد

بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت


برتری، رجحان


افزونی، زیادت


احسان، بخشش، کرم، منت


۱. بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت
۲. برتری، رجحان
۳. افزونی، زیادت
۴. احسان، بخشش، کرم، منت


فرهنگ فارسی

ابن ربیع وزیر امین خلیفه عباسی ( ف. ۲٠۸ ه.ق . ) وی از بازماندگان یکی از موالی عثمان بن عفان توسط عثمان آزاد شده بود میباشد . او و خانواده اش بمخالفت با عمال ایرانی پرداختند و بتعصب در عربیت معروف بودند. در سال ۱۷۳ چون خیزران درگذشت هارون الرشید وی را وزارت داد و او تا سال ۱۷۸ درین شغل بود و بعلت اختلاف بین امین و مامون و پیروزی مامون فضل در اختفامیزیست تا با وساطت طاهر ذوالیمینین از خشم مامون در امان ماند .
بخشش، احسان، نیکویی، برتری، افزونی، کمال، ضدنقص
( اسم ) ۱ - افزونی زیادت ۲ - رجحان برتری ۳ - احسان بخشش ۴ - معرفت حکمت کمال جمع : فضول ۵ - یکی از صفات خدا و آن بالاتر از عدل و موجب بخشایش گناهکارانست ( الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ) .
جامه بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند . جامه بادروزه پوشنده .

فرهنگ معین

(فَ ضْ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - کمال ، افزونی . ۲ - رجحان ، برتری . ۳ - نیکویی ، بخشش . ۴ - معرفت ، دانش .

لغت نامه دهخدا

فضل . [ ف َ ] (اِخ ) المسترشدباﷲ خلیفه ٔ عباسی . رجوع به مسترشدباﷲ شود.


فضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).


فضل. [ ف َ ] ( ع اِمص ، اِ ) فزونی. ج ، فضول. ( منتهی الارب ). مقابل نقص. ( اقرب الموارد ). || بقیه ازهر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برتری. رجحان. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.
رودکی.
اگر علم را نیستی فضل بر
بسختی نخستی خردمند خر ( کذا ).
بوشکور.
بر فضل او گوا گذراند دل
گرچه گوا نخواهند از خستو.
فرخی.
مر مرا سوی خرد بر تو بسی فضل است
بسخن گفتن و تدبیر و بهشیاری.
ناصرخسرو.
به کارکرد مرا با زمانه دفترهاست
چه فضلها بودم گر به حق حساب کنند.
مسعودسعد.
- فضل دادن . فضل داشتن. فضل ستای. فضل نهادن. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
|| معرفت. حکمت. کمال. ( فرهنگ فارسی معین ) :
روا نبود که با این فضل و دانش
بود شربم همی دایم ز میده.
فرالاوی.
حاسدم خواهد که چون من او همی گردد بفضل
هرکه بیماری دق دارد کجا گردد سمین ؟
منوچهری.
او مردی است در فضل و علم و عقل و ادب یگانه روزگار. ( تاریخ بیهقی ). من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا رسیدم. ( تاریخ بیهقی ). استادم... در خرد و فضل آن بود که بود. ( تاریخ بیهقی ).
فاضل کنند نامت اگر تو به جد و جهد
تا فضل را به دست نیاری نیارمی.
ناصرخسرو.
گر دل کمال و فضل بود مرد را خطر
چون خوار و زار کرد بس این بی خطر مرا.
ناصرخسرو.
گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل
مرد از او فاضل شده ست و زودیاب.
ناصرخسرو.
گمان برد که فضل و فضیلت حاصل شد. ( کلیله و دمنه ). روز بازار فضل و براعت است. ( کلیله و دمنه ).
مگر فضل من ناقص است ارنه هم
بر او تکیه گاهی عجب کردمی.
خاقانی.
بیش بیش است فضل خاقانی
دولتش کم کم آمد از عالم.
خاقانی.
با اینکه بهترین خلف دهرم
آید ز فضل و فطنت من عارش.
خاقانی.
هر دو در علو درجت چون فرقدین بودند و در شهرت فضل چون نیرین. ( ترجمه تاریخ یمینی ). هر نقطه که از نوک خامه او بر دیباچه نامه می چکید خالی بود بر روی فضل. ( ترجمه تاریخ یمینی ). جهان از فضل و معانی و معالی و مکارم خویش خالی گذاشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد. ( گلستان ).

فضل . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) فزونی . ج ، فضول . (منتهی الارب ). مقابل نقص . (اقرب الموارد). || بقیه ازهر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برتری . رجحان . (فرهنگ فارسی معین ) :
چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.

رودکی .


اگر علم را نیستی فضل بر
بسختی نخستی خردمند خر (کذا).

بوشکور.


بر فضل او گوا گذراند دل
گرچه گوا نخواهند از خستو.

فرخی .


مر مرا سوی خرد بر تو بسی فضل است
بسخن گفتن و تدبیر و بهشیاری .

ناصرخسرو.


به کارکرد مرا با زمانه دفترهاست
چه فضلها بودم گر به حق حساب کنند.

مسعودسعد.


- فضل دادن . فضل داشتن . فضل ستای . فضل نهادن . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
|| معرفت . حکمت . کمال . (فرهنگ فارسی معین ) :
روا نبود که با این فضل و دانش
بود شربم همی دایم ز میده .

فرالاوی .


حاسدم خواهد که چون من او همی گردد بفضل
هرکه بیماری دق دارد کجا گردد سمین ؟

منوچهری .


او مردی است در فضل و علم و عقل و ادب یگانه ٔ روزگار. (تاریخ بیهقی ). من که فضلی ندارم و در درجه ٔ ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا رسیدم . (تاریخ بیهقی ). استادم ... در خرد و فضل آن بود که بود. (تاریخ بیهقی ).
فاضل کنند نامت اگر تو به جد و جهد
تا فضل را به دست نیاری نیارمی .

ناصرخسرو.


گر دل کمال و فضل بود مرد را خطر
چون خوار و زار کرد بس این بی خطر مرا.

ناصرخسرو.


گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل
مرد از او فاضل شده ست و زودیاب .

ناصرخسرو.


گمان برد که فضل و فضیلت حاصل شد. (کلیله و دمنه ). روز بازار فضل و براعت است . (کلیله و دمنه ).
مگر فضل من ناقص است ارنه هم
بر او تکیه گاهی عجب کردمی .

خاقانی .


بیش بیش است فضل خاقانی
دولتش کم کم آمد از عالم .

خاقانی .


با اینکه بهترین خلف دهرم
آید ز فضل و فطنت من عارش .

خاقانی .


هر دو در علو درجت چون فرقدین بودند و در شهرت فضل چون نیرین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). هر نقطه که از نوک خامه ٔ او بر دیباچه ٔ نامه می چکید خالی بود بر روی فضل . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جهان از فضل و معانی و معالی و مکارم خویش خالی گذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد. (گلستان ).
فضل و هنر ضایع است تا ننمایند
عود بر آتش نهند و مشک بسایند.

سعدی (گلستان ).


نگویمت که در او دانشی است یافضلی
که نیست در همه آفاق مثل او جاهل .

سعدی (منسوب به هزلیات ).


- فضل فروش . فضل فروشی . رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
|| احسان . بخشش . (فرهنگ فارسی معین ). احسان و آغاز به احسان بی اینکه آن را سببی باشد. (از اقرب الموارد) :
من آن مهی را خدمت کنم همی که بفضل
چو فضل برمک دارد مگر هزار غلام .

فرخی .


ز شکر اوست مروه و صفای من
ز فضل اوست مروه و صفای او.

منوچهری .


مستغفر باﷲ که از فضل خدای است
موجود و مجسم شده در عالم فانیش .

ناصرخسرو.


پادشاه اهل فضل و مروت را بر اطلاق به کرامات مخصوص نگرداند. (کلیله و دمنه ).
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است ؟

خاقانی .


منت و فضل و کرم است اینهمه
وین همه در وصف تو گفتن توان .

خاقانی .


قاصدی بفرست کاخبارش کند
طالب این فضل و ایثارش کند.

مولوی .


شکر فضلت به سالهای دراز
نتوانم به شرح گفتن باز.

سعدی .


|| یکی از صفات خدا، و آن بالاتر از عدل و موجب بخشایش گناهکاران است : الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک . (از فرهنگ فارسی معین ) : نومید نیستم از فضل ایزد عز ذکره . (تاریخ بیهقی ).
گر رحمت خدای نبودی و فضل او
افکنده بود مکر تو در جوی و جر مرا.

ناصرخسرو.


برخیز و بنگر تا فضل ایزد... بینی . (کلیله و دمنه ). آدمیان را به فضل و منت خویش به مزیت عقل و رجحان خرد ازدیگر جانوران ممیز گردانید. (کلیله و دمنه ). ملکا اگر میدانی که شوی بر من ظلم کرد تو به فضل خویش ببخشای . (کلیله و دمنه ).
خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدای حال گردان .

خاقانی .


خدای تعالی فضل عظیم و... خود را شامل حال و کافل روزگار خیر آثار او فرماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آنجا که فضل و رحمت بی منتهای توست .

سعدی .


|| عنایت . لطف . توجه :
بر فضل توست تکیه ٔ امید او از آنک
پاشنده ٔ عطایی و پوشنده ٔ خطا.

خاقانی .


تویی کاول ز خاکم آفریدی
بفضلم ز آفرینش برگزیدی .

نظامی .


|| فضیلت . صفت پسندیده . سیرت نیک :
از فضلهای صاحب سید سنی کم است
هرچندبرترین همه فضلها سخاست .

فرخی .


|| (مص ) افزون گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || باقی و زائد ماندن . (منتهی الارب ). باقی ماندن . (از اقرب الموارد).

فضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال 360 هَ . ق . در بغداد بوده . (از الاعلام زرکلی از فوات الوفیات ).


فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ نقص] کمال، دانش، علم.
۲. برتری.
۳. بخشش، احسان، نیکویی.
۴. [قدیمی] افزونی.

دانشنامه عمومی

فضل ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
فضل (شاعر)
فضل (نیشابور)

دانشنامه آزاد فارسی

فَضْل
(یا: فضله) از اصطلاحات موسیقی قدیم ایران برای تعیین فاصله. اصطلاحی که فارابی آن را معادل فاصله ای برابر با کُما، ( ۹/۱ پرده) در موسیقی امروز، به کار می برده است. پردۀ بزرگ از دو لیما به علاوۀ یک کُما (فضل) درست شده است؛ هر لیما معادل نیم پرده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَضْلِ: زیادی و فزونی در کارهای ستوده - بخششی که به دلیل استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته ، صورت نمی گیرد بلکه از زیادی کرم شخص بخشنده است (کلمه فضل مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفتهاند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ...
معنی فَضَّلَ: فضیلت داد - برتری بخشید - فزونی داد
معنی تَفْضِیلاًَ: برتری - فزونی (از کلمه فضل به معنی زیادی)
معنی فَضْلَهُ: پاداش و بخشش زیادش که بیشتر از استحقاق فرد مورد بخشش قرار گرفته می باشد(کلمه فضل مانند کلمه فضول به معنای زیادی است ، با این تفاوت که فضل به طوریکه گفتهاند زیادی در مکارم و کارهای ستوده است ، و فضول ، به معنای زیادی در نا ستوده است )
معنی مَعَاشاً: زندگی - مکان زندگی - زمان زندگی (کلمه معاش مصدر میمی و هم اسم زمان و مکان از عیش است ، و عبارت " وَجَعَلْنَا ﭐلنَّهَارَ مَعَاشاً " به این معنی است که: ما روز را زمان زندگی شما و یا محل زندگی شما قرار دادیم ، تا در آن از فضل پروردگارتان طلب کنید . واگ...
ریشه کلمه:
فضل (۱۰۴ بار)

«فَضْل» به معنای هر چیزی است که بیش از مقدار لازم از مواهب و نعمت ها بوده باشد و این یک مفهوم مثبت و ارزنده دارد، ولی گاه معنای مذموم و نکوهیده ای دارد و به معنای خارج شدن از حدّ اعتدال و رفتن به سوی افراط است و غالباً به صورت فُضُول (جمع فضل) به کار می رود مانند «فُضُولُ الْکَلام» یعنی حرف های زیادی.
«فضل» مفهوم وسیعی دارد، و در سوره «سبأ» تمام مواهبی را که خدا به «داود» ارزانی داشته، شامل می شود، و ذکر آن به صورت «نکره» دلیل بر عظمت آن است.
زیادت. راغب گفته: «اَلْفَضْلُ: اَلزِّیادَةُ عَنِ الْاِقْتِصارِ»در مصباح گفته:«فَضَلَ فَضْلاً» یعنی زیادت یافت «خُذِالْفَضْلَ» یعنی زیادت را بگیر در قاموس آن را ضد نقص گفته است. هرگاه در آیات قرآن دقت شود خواهیم دید که فضل در آن به دو معنی بکار رفته: 1- برتری. 2- عطّیه و احسان و رحمت. و هر دو از مصادیق معنای اولی است. اما اولی ممکن است معنوی باشد مثل . شما را بر ما برتری و فضیلتی نبود. . و ممکن است مادّی مثل . امّا دوّمی مثل . لیکن خدا صاحب احسان و رحمت است بر مردمان راغب گوید: هر عطیه‏ای را که بر معطی لازم نیست فضل گویند. یعنی احسان و رحمت و عطائی که خدا بر بندگان می‏کند لازم نیست بلکه از روی لطف و کرم می‏کند لذا به آن فضل گوئیم که زیادت است وگرنه بندگان حقی در نزد خدا ندارند. اینک به چند آیه نظر می‏کنیم. 1- . در این آیه کلمه رحمت بعد از «فضل» آمده ایضاً در . و غیره آیا رحمت در این آیات بیان و عبارت اخرای فضل است یا معنی دیگری دارد؟ به نظر می‏آید که «رحمة» ذکر عام بعد از خاص باشد که فضل از مصادیق رحمت است و می‏شود با ملاحظه آیات ماقبل مصادیق آن دو را روشن کرد و در آیه فوق می‏توان گفت: مراد از فضل تأخیر عذاب و غرض از رحمةقبول توبه باشد یعنی: ای بنی اسرائیل اگر فضل خدا بر شما نبود و در عقوبت شما تعجیل می‏کرد و اگر رحمتش در توفیق توبه نبود حتما زیانکار می‏شدید. 2- . در این آیه لفظ نعمت و فضل با هم ذکر شده ایضا در آیات . . طبرسی ذیل آیه 171 آل عمران فرموده: فضل و نعمت دو لفظ است به یک معنی. بعد می‏گوید درباره تکرار آن در آیه دو وجه گفته‏اند یکی آنکه نعمت مقابل طاعت است و فضل زاید بر آن و دیگری آنکه تکرار آن برای تأکید و تمکین معنی در نفس و مبالغه است. نگارنده نیز ترجیح می‏دهم که هر دو به یک معنی باشند گرچه در آیه دو مصداق دارند. تفضیل انبیاء علیهم السلام‏ به صراحت قرآن انبیاء علیهم السلام از لحاظ فضیلت یکسان نیستند، بعضی بر بعضی مزیت دارند. . از این آیه سه مطلب روشن می‏شود. اول اینکه: پیامبران بعضی از بعضی افضل اند و این تفضیل از جانب خداست که فرموده «فَضَّلْنا» عین همین کلمه در آیه بعدی نیز خواهد آمد. دوم اینکه: سبب تفضیل سخن گفتن خدا و تأیید با روح القدس و اعطاء معجزات است که آیه درصدد بیان اسباب تفضیل است. سوم اینکه: علت افضلیت عیسی «علیه ‏السلام» معجزات و تأیید با روح القدس بوده است. . در این آیه نیز تفضیل از جانب خداست و علت فضیلت داود اعطاء زبور است. داود و سلیمان علیهماالسلام می‏گویند: . و سلیمان به مردم درباره دانستن زبان پرندگان و دارا بودن به هر شی‏ء می‏گوید: . *** چنانکه گفته شد: تفضیل پیامبران از جانب خداست به نظر می‏آید علت تفضیل در استعدادها و معنویات آن بزرگواران بوده که شایستگی تفضیل را داشته‏اند گرچه همه انبیاء علیهم السلام دارای فضل بوده‏اند قرآن فرموده: . آیه در جواب کسانی است که می‏گفتند: باید به ما هم وحی و رسالت داده شود خدا در جواب فرمود: خدا داناتر است که رسالت خویش را در کجا قرار می‏دهد و به کدام کس محول می‏کند. یعنی جعل رسالت احتیاج به استعداد دارد و خدا بهتر می‏داند کدام شخص دارای استعداد است و در عین حال صاحبان استعداد نیز بعضی بر بعضی مزیت دارند. *** درباره رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» باید بدانیم آن حضرت خاتم پیامبران و آورنده دین کاملتر از ادیان گذشته است و کتابش چنانکه خواهیم گفت حافظ کتابهای گذشته است در اینصورت بی شک از دیگران افضل خواهد بود و ذیلاً خواهیم دید که آن حضرت جامع اسباب فضیلت و سهمش رویهم از دیگران زیاد بود و از مصادیق «وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» و یا مصداق منحصربفرد آن بود. درباره تأیید به روح القدس آمده . ایضاً . اما در خصوص سخن گفتن خدا با آن حضرت باید دانست خدا با پیامبران سه نحو سخن می‏گوید: وحی، سخن گفتن با ایجاد صدا، فرستادن ملک. این آیه هر سه را بیان می‏کند: . در آیه مابعد تصریح شده که خدا با حضرت رسول «صلی اللَّه علیه و آله» با هر سه قسم سخن گفته است زیرا آیه مابعد چنین شروع شده «وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ رُوحاً مَنْ اَمْرِنا...» لفظ «کَذالِکَ» اشاره به آیه قبل و سه قسم وحی است یعنی: به تو دینی با هر سه قسم وحی کردیم. علی هذا آن حضرت از «مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ» نیز می‏باشد. از طرف دیگر به قول بعضی مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» آن حضرت است و درباره حضرتش آمده: . . وآنگهی کتاب آن حضرت ناظر و حافظ کتابهای دیگر است . ایضاً آیه اسراء و آیات سوره نجم درباره معراج از ادل دلیل بر افضلیت آن حضرت است اگر کمی در آیه . و آیات . دقت کنیم در افضل بودن آن حضرت شکی نخواهیم داشت. در آیه . آن حضرت از همه پیامبران اولوالعزم جلوتر ذکر شده می‏شود آن هم دلیل مطلب باشد اینها همه راجع به استفاده از آیات است در این زمینه روایاتی نیز وارد شده که در کتابها از جمله بحار طبع جدید جلد 16 ص 402 - 420 منقول اند. فضیلت کسبی‏ آنچه گفته شد راجع به فضیلت تفضلی و خدائی است که روی استعداد شخص از خداوند افاضه می‏شود چنانکه از «فَضَّلْنا» و «اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رَسالَتَهُ» روشن گردید، اما راجع به فضیلت کسبی می‏شود گفت که هر یک از آن بزرگواران علیهم السلام دارای مزیتی بودند که در دیگری وجود نداشت مثلا نوح «علیه السلام» مدت نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرده و از این لحاظ منحصربفرد است . درباره پیامبران آمده . . و درباره بعضی بالخصوص آمده: . ولی درباره نوح «علیه‏السلام» آمده: . این «فِی‏الْعالَمینَ» ظاهراً به علت آن است که اولین پایه گذار مبارزه با بت پرستی آن بزرگوار است و نسبت به رسولان آینده فتح الباب کرده است «فِی‏الْعالَمین» ظاهراً حال است از «سَلامٌ» یعنی سلام بر نوح سلامی که پیوسته در میان مردمان خواهد ماند. ایضاً جریان ذبح اسماعیل «علیه‏السلام» و اسکان ذریه در وادی غیر ذی زرع و انداخته شدن به آتش نسبت به ابراهیم «علیه السلام» و هکذا صبر ایوب «علیه السلام» که فرموده: . و نیز تلاشها و مجاهدتهای موسی «علیه السلام». اگر از این جهت حالات رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» را بررسی کنیم خواهیم دید آن حضرت نیز در نوبت خود بی نظیر است: ایستادگی در راه خدا، استقامت در برابر تحریم اقتصادی سه ساله قریش در شعب ابی‏طالب «علیه السلام» مهاجرت در راه خدا و برای خدا، شرکت در جنگ‏های متعدد و برداشتن زخمها، صبر بر زحمات و نادانیهای قوم، تشکیل حکومت دینی، نجات مردم از بت پرستی، تحکیم پایه‏های توحید و غیره و غیره که با شمردن به طول خواهد انجامید تنها اگر جریان شعب ابی‏طالب «علیه السلام» را در نظر بگیریم به استقامت ممتاز آن حضرت صلوات اللَّه و سلامه علیه و آله پی خواهیم برد در مدت آن سه سال چنان در مضیقه واقع شدند که یکی از یارانش می‏گوید: شب چیز نرمی زیر پایم احساس کردم آن را به دهان گذاشته و از کثرت گرسنگی بلعیدم و اکنون که دو سال از آن زمان می‏گذرد هنوز نمی‏دانم آن چیز چه بود. *** درباره مفاضله میان انبیاء و ائمه علیهم السلام از جنبه وحی و طرف خطاب خدا بودن انبیا افضل اند ولی از جنبه کسبی باید اندازه تلاش آنان را در نظر گرفت و روی آن حساب کرد مثلا زکریا و علی بن ابیطالب علیهم االسلام را در نظر می‏گیریم قطع نظر از جنبه وحی: - علی «علیه السلام» مروج شریعت قرآن بود. - زکریا «علیه السلام» مروج شریعت تورات. - علی «علیه السلام» شریعت مستقل نداشت. - زکریا «علیه السلام» شریعت مستقل نداشت. - علی «علیه السلام» در راه خدا بارها جنگید. - زکریا «علیه السلام» در هیچ جنگی شرکت نکرد. - علی «علیه السلام» به هنگام مرگ بدنش پر از جای زخمهای جنگی بود. - زکریا «علیه السلام» اثری از زخم نداشت. رویهم رفته اگر تلاشهاو فعالیت‏های علی «علیه السلام» را در راه خدا با تلاشهای زکریا «علیه السلام» مقایسه کنیم علائم طور دیگر جابه جا خواهد شد. پس ما در بیان فضیلت کسی باید سراغ تلاشها و زحمات شخص وی برویم تا نتیجه مطلوب به دست آید. وانگهی مطابق روایات، ائمه علیهم السلام نیز صدای ملائکه را می‏شنیدند ولی خود آنها را نمی‏دیدند و نیز به قلوبشان الهام می‏شد کافی ج 1 ص 270 «بابُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ» مفیدرحمه اللَّه در کتاب اوائل المقالات می‏گوید: قومی از امامیه قطع کرده‏اند که امامان اهل بیت از همه انبیاء جز پیامبر ما افضل اند، و عده‏ای از امامیه آنها را به استثنای اولوالعزم از همه افضل گفته‏اند گروهی از آنها از هر دو قول امتناع کرده و همه انبیاء علیهم السلام را از امامان علیهم السلام افضل دانسته‏اند این بابی است که عقول را در ایجاب و منع آن مجال نیست و بر هیچ یک از اقوال اجماعی منعقد نشده...در قرآن مواضعی است که قول اول را تقویت می‏کند...نگارنده گوید آنچه در واقع و در علم خدا هست بدان تسلیم هستیم. فضیلت یهود یعنی چه؟! درباره بنی اسرائیل آمده: . موسی «علیه السلام» جواب سؤال آنها که گفتند: ای موسی همانطور که این مردم بتهائی و معبودهائی دارند برای ما نیز معبودی بساز «یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا اِلهاً کَمالَهُمْ آلِهَةٌ» فرمود: . مراد از این تفضیل چیست؟ با آنکه قرآن به شدیدترین وجهی مثالب یهود را برشمرده و آنها را کوبیده است. وانگهی مراد از «العالمین» همه مردمان در هر عصر است یا مردمان زمان یهود؟ باید دانست: در میان قوم یهود پیامبران بیشتر از هر قوم بوده‏اند از 25 نفر پیغمبری که در قرآن نام برده شده بیشترشان از یهوداند مانند یوسف، موسی، هارون، داود، سلیمان، زکریا، یحیی، عیسی، اسمعیل، صادق الوعد، یونس، اسحق، یعقوب. از طرف دیگر معجزات واقعه در بنی اسرائیل بیشتر از هر قوم بود از قبیل: عصای موسی «علیه السلام» و ید بیضای او، شکافتن دریا و گذشتن بنی اسرائیل از آن و غرق فرعونیان، شکافته شدن دوازده چشمه آب از سنگ، آمدن من و سلوی، بلند شدن کوه بالای سر بنی اسرائیل، زنده شدن مقتول در جریان بقره، زنده شدن آن عده که به موسی گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده، آمدن طوفان، جراد، قمل، خون، قورباغه‏ها بر فرعونیان و...ایضاً معجزات سائر انبیاء بین اسرائیل از قبیل تسبیح کوهها و پرندگان با داود، دانستن زبان پرندگان «عُلِّمْنا مَنطِقَ الطَّیْرِ» تسخیر باد و جن به دست سلیمان، زنده شدن مردگان به دست عیسی و... چنانکه در مابعد آیه 47 بقره مقداری از آنها شمرده شده است. و موسی «علیه السلام» به آنها فرمود: . این آیه خلاصه و فشرده مطلب ماقبل است یعنی: برخاستن پیامبران از آنها. اعطای آزادی و استقلال پس از آنکه در دست فرعون بردگان بودند. و رسیدن به چیزی که احدی از مردمان بدان نرسیده‏اند به نظرم مراد از آن کثرت معجزات و غیره است. نتیجه اینکه: به نظر نگارنده مراد از تفضیل بنی اسرائیل، بودن پیامبران زیاد و معجزات زیاد در میان آنهاست در اینصورت آنها از ایندو جهت از همه اقوام برتراند و هیچ مانعی ندارد که «العالمین» شامل همه مردمان در هر عصر باشد زیرا اینهمه پیامبران و معجزات در هیچ قومی نه قبل از بنی اسرائیل و نه بعد از آنها واقع نشده است. ولی این مطلب ربطی به فضیلت فرد فرد آنها ندارد که آنها از نظر افراد به تصریح قرآن و تجربه، اشخاص بدکار و حیله‏گر و «غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» و «باءُ و بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ» بوده و هستند، آیات فقط می‏گوید که این تفضیل در این قوم واقع شده است. از طرف دیگر می‏شود از کثرت پیامبران و معجزات خشونت و جهالت بنی اسرائیل را کشف کرد زیرا اگر غرق در جهالت و عصیان نبودند احتیاج به آنهمه پیغمبر و معجزات نداشتند. فضیلت انسان‏ آیه زیر نیز قابل دقت و بررسی است . تکریم به معنی گرامی داشتن و محترم کردن است و آن ظاهراً به واسطه عقل و تفکر و اختیار است که خداوند به انسان عطا فرموده و به همان وسیله لیاقت خلیفةاللَّه بودن را پیدا کرده است. چنانکه ابلیس در این باره به خدا عرض کرد: . مرا خبر ده از اینکه بر من برتری دادی و گرامی داشتی. نظر ابلیس از تکریم همان خلافت آدم است و آن نبود مگر در اثر استعداد انسان و نیروی عقل و تفکر و طرز ساختمان بدن او. جمله «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» از نتائج تکریم است که بشر بدان وسیله به اینها دست یافت. اما جمله «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً» به احتمال قوی این تفضیل نیز از نتائج تکریم است و اگر نیروی عقل و تفکر در بشر نبود این تفضیل عاید او نمی‏شد و آن تفضیل ثوابی و اخروی نیست بلکه تفضیل از حیث استعداد و تصرف در عالم و تسخیر موجودات مادی و استفاده از آنها است، علی هذا این مسئله به میان نمی‏آید که بشر افضل است یا ملک؟ مراد از «مِمَّنْ خَلَقْنا» عموم مخلوق است اعم از فرشتگان و غیره و از اینکه: بشر از بسیاری از مخلوقات از حیث استعداد و تسخیر برتر است لازم می‏آید که بعضی از مخلوقات از بشر از جهاتی برتر باشند، در اینجا نباید فقط به سراغ ملک رفت بلکه ملک و بسیاری از جبندگان از جهاتی از بشر برترند امروز در کاوشهای علمی روشن شده که امثال مورچه‏ها، موریانه‏ها، زنبوران عسل و غیره و غیره طوری در عالم تصرف می‏کنند که از بشر ساخته نیست و نخواهد بود. خلاصه اینکه به نظر نگارنده: تفضیل از متفرّعات تکریم و از نتائج آن می‏باشد به عبارت دیگر: تکریم راجع به ذات انسان و اراده و تفکر او و تفضیل راجع به تصرفات او در عالم ماده و مهار کردن و زیر فرمان کشیدن موجودات جهان است. درباره این آیه مطالب دیگری نیز گفته شده وی نگارنده به آنچه گفته دلگرم است. واللَّه العالم.

پیشنهاد کاربران

بخشش
احسان
نیکی


لطف ، توجه ، رحمت ، احسان 🌈🌈

خنگا فضل به معنی دانایی ن بخشش

بینش ، رحمت


آنچه به کسی بخشیده می شود بی اینکه حق او باشد تا از دیگران ممتاز و نزد آنان دوست داشتنی باشد.

مهربانی

اگر فضل و رحمت در کنار هم باشد منظور این است که هم دنیا را داری و هم آخرت را داری.

نیکی کردن


آنچه بیشتر از داشته های دیگران است.

بخشش

یعنی کسی که معرفت بی نهایت دارد و بدون توقع می بخشد

نیکویی ، برتری
ای کاش دنیا فضل و مهربانی یادش خدا نیکو کاران را دوست دارد

فضل به معنی نعمت است
مثل اونجایی که گفته فضل خدای را که تواند شمار کرد یعنی خداوند این همه نعمت به ما داده چه کسی میتونه این همه نعمت خداوند رو بشمارد

نیکی بخشش داناییی

بخشش
بخشنده
بخشندگی

بخشش، نیکی، احسان، نعمت🙂

کوشش


بخشندگی

احساس

بخشش ______ مهربانی

هردو

لطف، رحمت

فضل
معنیش بخشش

نیکویی

نیکویی وبرتری

نیست


کلمات دیگر: