کلمه جو
صفحه اصلی

فلس


مترادف فلس : پشیز، پول سیاه، پولک، فلسه

برابر پارسی : پولک، پول سیاه، پشیز

فارسی به انگلیسی

small copper coin, scale of a fish , scab


lamina, flake, lamination, scale, small copper coin, scale of a fish, scab

flake, lamination, scale


فارسی به عربی

رقاقة , مقیاس

مترادف و متضاد

پشیز، پول‌سیاه


پولک، فلسه


scale (اسم)
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، مقیاس، پله، فلس، گام، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرما سنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور

flake (اسم)
جرقه، برفک، پوسته، ورقه، فلس، تکه کوچک، برفک زدن تلویزیون

small copper coin (اسم)
فلس

squama (اسم)
پولک، فلس، ساختمان فلس مانند

۱. پشیز، پولسیاه
۲. پولک، فلسه


فرهنگ فارسی

پشیز، پول سیاه، سکه فلزی که بیشتردرعراق رایج است و۸٠٠فلس عراقیتقریبامعادل۲٠٠ریال است، پولک وپولکهای ریزروی پوست ماهی
( اسم ) ۱ - پول سیاه پشیز ۲ - سکه ای فلزی که در عراق ( عرب ) رواج دارد ۳ - هر یک از پولکهای خرد پوست ماهی جمع : افلس فلوس . ۴ - مقیاسی است معادل ۱ / ۱۲ خردل
نام بتی است از آن بنی طی

فرهنگ معین

(فَ لْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پول سیاه ، پشیز. ۲ - پولک های روی پوست ماهی .

لغت نامه دهخدا

فلس. [ ف َ ] ( ع اِ ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس. ( منتهی الارب ). پول سیاه. پشیز. ( فرهنگ فارسی معین ) :
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش.
خاقانی.
نقد هر فلسفی کم از فلسی است
فلس در کیسه عمل منهید.
خاقانی.
به فلسی رشوت ملک یتیمی به غضب دهد. ( مجالس سعدی ).
من نخرم علم فلسفی به یکی فلس
نیز به نانی تمام حکمت یونان.
سروش اصفهانی.
|| خاتم جزیه که در حلق باشد. ( منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). || سکه فلزی که در کشور عراق رواج دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). || هر یک از پولکهای خرد پوست ماهی. ج ، اَفلُس ، فُلوس. ( فرهنگ فارسی معین ) :
اگرچه ماهی از یونس شرف یافت
به یونس فلس ماهی چون فرستم ؟
خاقانی.
|| مقیاسی معادل یک دوازدهم خردل. ( فرهنگ فارسی معین ). وزنی معادل شش فیله.( یادداشت مؤلف ).

فلس. [ ف َ ل َ ] ( ع اِمص ) عدم رسایی به مطلب. اسم است افلاس را. ( منتهی الارب ). نبودن خوردنی و مایحتاج. ( از اقرب الموارد ).

فلس. [ ف ِ ] ( اِخ ) نام بتی است ازآن ِ بنی طی. ( اقرب الموارد ).

فلس . [ ف َ ل َ ] (ع اِمص ) عدم رسایی به مطلب . اسم است افلاس را. (منتهی الارب ). نبودن خوردنی و مایحتاج . (از اقرب الموارد).


فلس . [ ف ِ ] (اِخ ) نام بتی است ازآن ِ بنی طی . (اقرب الموارد).


فلس . [ ف َ ] (ع اِ) پشیز. ج ، افلس ، فلوس . (منتهی الارب ). پول سیاه . پشیز. (فرهنگ فارسی معین ) :
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم .

خاقانی .


جدلی فلسفی است خاقانی
تا به فلسی نگیری احکامش .

خاقانی .


نقد هر فلسفی کم از فلسی است
فلس در کیسه ٔ عمل منهید.

خاقانی .


به فلسی رشوت ملک یتیمی به غضب دهد. (مجالس سعدی ).
من نخرم علم فلسفی به یکی فلس
نیز به نانی تمام حکمت یونان .

سروش اصفهانی .


|| خاتم جزیه که در حلق باشد. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || سکه ٔ فلزی که در کشور عراق رواج دارد. (فرهنگ فارسی معین ). || هر یک از پولکهای خرد پوست ماهی . ج ، اَفلُس ، فُلوس . (فرهنگ فارسی معین ) :
اگرچه ماهی از یونس شرف یافت
به یونس فلس ماهی چون فرستم ؟

خاقانی .


|| مقیاسی معادل یک دوازدهم خردل . (فرهنگ فارسی معین ). وزنی معادل شش فیله .(یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) = پولک۱
۲. پول سیاه، پشیز.
۳. سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی، مانندِ عراق.

دانشنامه عمومی

فلس (تیرول). فلس (به آلمانی: Völs) یک منطقهٔ مسکونی در اتریش است که در اینسبروک لند واقع شده است. فلس ۵٫۶۲ کیلومتر مربع مساحت دارد ۵۷۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای اتریش

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فلس به فتح فاء و لام عدم رسایی به مطلوب است. و به عبارت دیگر: «الفلس بالتحریک عدم النیل مأخوذ من «أفلس» أی صار ذافلوس بعد أن کان ذا دراهم».
۱. ↑ تاج العروس، ج۵، ص۲۱۰.۲. ↑ منتهی الارادات (ابن النجار)، ج۱، ص۴۲۷.۳. ↑ قاموس، ماده «فلس»، ج۲، ص۲۳۸.
جابری عرب لو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه فارسی، ص۱۳۸.

[ویکی فقه] فلس (ابهام زدایی). • فَلَس به فتح فاء و لام، در متون فقهی یکی از اسباب حَجر است. • فلس به فتح فاء و سکون لام، یکی از اعضای ماهی هست که به آن پولک گویند.
...

پیشنهاد کاربران

سکه مسی در برابر درهم که سکه نقره ای است.

فلس ( Scale ) ’پولک‘ یا ’فلس‘ لایه محافظی است که بر روی پوست جانوران وجود دارد و از جنس استخوان است که از پوست منشاء می گیرند. ماهی های غضروفی و استخوانی اغلب دارای فلس یا پولک بر سطح بدنشان می باشند.


کلمات دیگر: