مترادف فریق : جماعت، حزب، دسته، فرقه، گروه
فریق
مترادف فریق : جماعت، حزب، دسته، فرقه، گروه
فارسی به انگلیسی
party, sect, company
عربی به فارسی
گروه , گروهه , دسته , دست , جفت , يک دستگاه , تيم , دسته درست کردن , بصورت دسته ياتيم درامدن
مترادف و متضاد
جماعت، حزب، دسته، فرقه، گروه
فرهنگ فارسی
طائفه، گروه، گروهی ازمردم(بیشترازفرقه )
( اسم ) دسته ای از مردم گروه مردم ( بیشتر از فرقه ) جمع : افرقائ افرقه فرق فروق .
( اسم ) دسته ای از مردم گروه مردم ( بیشتر از فرقه ) جمع : افرقائ افرقه فرق فروق .
فرهنگ معین
(فَ ) [ ع . ] (اِ. ) گروه ، گروه مردم .
لغت نامه دهخدا
فریق. [ ف َ ] ( ع اِ ) گوسفندان گم شده. ( منتهی الارب ). الفرق للقطع المذکور.( اقرب الموارد ). || مردم بیشتر از فرقه. ج ، افرقا، افرقة، فُرُق ، فروق. چه بسا «فرق » به معنی جماعت به کار رود چه کم و چه بسیار باشد. ( از اقرب الموارد ). گروه. ( ترجمان علامه جرجانی ) :
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم بر این فریق.
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم بر این فریق.
مولوی.
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بودتا اختیار کردی از آن این فریق را؟
سعدی.
|| جاورس. ( فهرست مخزن الادویه ).فرهنگ عمید
گروه، دسته.
پیشنهاد کاربران
فریق:گروهی از مردم بیشتر از فرقه ، دسته ای از مردم خواه بسیار یا اندک .
" هر فریقی مر امیری را تبع
بنده گشته میر خود را از طمع"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 203 )
" هر فریقی مر امیری را تبع
بنده گشته میر خود را از طمع"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 203 )
فریق : گروه مردم و جمع فریق ، فروق میباشد
کلمات دیگر: