کلمه جو
صفحه اصلی

فوت کردن


برابر پارسی : درگذشتن، مردن، از دست رفتن

فارسی به انگلیسی

blow, decease, puff, to blow out, to extinguish by blowing, to blow on, to die, to miss, to allow to escape

to blow out, to extinguish by blowing, to blow on


to die, to miss, to allow to escape


blow, decease, puff


مترادف و متضاد

die (فعل)
جان دادن، مردن، درگذشتن، تلف شدن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن

insufflate (فعل)
دمیدن، فوت کردن، تلقین کردن، پی در پی روح دمیدن در

pass away (فعل)
مردن، درگذشتن، فوت کردن

فرهنگ فارسی

فوت شدن

لغت نامه دهخدا

فوت کردن. [ ف َ / فُوک َ دَ ] ( مص مرکب ) فوت شدن. رجوع به فوت شدن شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فوت کردن، بمعنای دمیدن است .
فوت کردن، بمعنای دمیدن است .
احکام مرتبط با فوت کردن
از آن به مناسبت در باب صلات و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
فوت کردن در حال نماز
فوت کردن محل سجده در حال نماز مکروه است؛ بویژه اگر موجب آزار سایر ] گردد. برخی کراهت را به صورت اخیر اختصاص داده اند. فوت کردن در حال نماز موجب بطلان آن نمی شود؛ لیکن حکایت آن؛ به گونه ای که دو حرف تلفظ گردد، مثلا گفته شود «پف»، در صورت عمدی بودن، نماز را باطل می کند.
فوت کردن غذا
...

واژه نامه بختیاریکا

( فوت کردن (مربوط به دعا) ) کوف کشیدِن

جدول کلمات

مردن


کلمات دیگر: