کلمه جو
صفحه اصلی

طمع کردن


مترادف طمع کردن : آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرص ورزیدن، حریص شدن ، امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن

متضاد طمع کردن : طمع بریدن، طمع بردن، طمع بستن

برابر پارسی : آزمندی کردن، آز ورزیدن

فارسی به انگلیسی

to covet, to be covetous

مترادف و متضاد

آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرص‌ورزیدن، حریص شدن ≠ طمع بریدن، طمع‌بردن، طمع بستن


۱. آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرصورزیدن، حریص شدن ≠ طمع بریدن، طمعبردن، طمع بستن
۲. امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرص ورزیدن آزمند گردیدن . ۲ - امید بستن .

لغت نامه دهخدا

طمع کردن. [ طَ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حرص ورزیدن. آزمند گردیدن. چشم داشتن. امید بستن. طمع آمدن. طمع بستن. طمع افتادن. جعم. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). عسم. ( فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) :
به خارپشت نگه کن که از درشتی موی
به پوست او نکند طَمْع پوستین پیرای.
کسائی.
شام کنی طَمْع چو گیری عراق
مصرت پیش است چو رفتی بشام.
ناصرخسرو.
با محنتش به نعمتش اندر مکن طمع
زیرا ز نعمتش نشود دور محنتش.
ناصرخسرو.
آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه گندم مکن از دانه جو.
ظهیر.
طمع کرده بودم که کرمان خورم
بناگاه خوردند کرمان سرم.
سعدی.
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود.
سعدی.

واژه نامه بختیاریکا

تی پیسه کِردِن


کلمات دیگر: