برابر پارسی : فرسنگ
فرسخ
برابر پارسی : فرسنگ
فارسی به انگلیسی
[unit of length equal to 6.24 kilometers]
فرهنگ فارسی
۱ - واحد مسافت : الف - نزد مسلمانان ۱۲٠٠٠ ذراع و آن معادل سه میل یا دوازده هزار گز بود . ب - نزد اعراب معادل ۵۹۱۹ متر بود . جمع : فراسخ .
آرامش . سکون
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
فرسخ. [ ف َ س َ ] ( معرب ، اِ ) فرسنگ. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرسنگ و آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود.ج ، فراسخ. ( منتهی الارب ). سه میل هاشمی است و گویند دوازده هزار ذراع است. ( از اقرب الموارد ). عبارت است از اندازه سه میل. و فرسخ بر سه نوع است : فرسخ طولی که آن را فرسخ خطی نیز گویند و عبارت است از دوازده هزار ذراع طولی و برخی هم گفته اند از هیجده هزار ذراع ولی قول اول مشهور است. دوم فرسخ سطحی و آن مربع طولی است. و فرسخ جسمی و آن مکعب فرسخ طولی است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر فرسخی صدوپنجاه اشل است. ( تاریخ قم ص 108 ). فرسخ نام بیست وپنج تیر پرتاب است. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرسخ هندی هشت میل است. ( نخبةالدهر ). بنا بر آنچه در عرف عام و در اصطلاح رایج جغرافیایی امروز از فرسخ و فرسنگ مستفاد میشود برابر باشش هزار گز یا شش کیلومتر است. رجوع به فرسنگ شود.
فرسخ . [ ف َ س َ ] (ع اِ) آرامش . (منتهی الارب ).سکون . (از اقرب الموارد). || آسایش . (منتهی الارب ). راحة. (از اقرب الموارد). || ساعت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رخنه و شکاف . (منتهی الارب ). فرجه . (از اقرب الموارد). || چیز بی رخنه . (منتهی الارب ). چیزی که در آن رخنه نیست . (از اقرب الموارد). || مدت دراز. (منتهی الارب ). زمان دراز. (اقرب الموارد). || میان حرکت و سکون . (منتهی الارب ). فاصله ٔ آرامش و حرکت . (از اقرب الموارد). || چیز بسیار که منقطع و سپری نگردد. (منتهی الارب ). چیز دائم و کثیری که منقطع نشود ج ، فراسخ . (اقرب الموارد).
فرسخ . [ ف َ س َ ] (معرب ، اِ) فرسنگ . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسنگ و آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود.ج ، فراسخ . (منتهی الارب ). سه میل هاشمی است و گویند دوازده هزار ذراع است . (از اقرب الموارد). عبارت است از اندازه ٔ سه میل . و فرسخ بر سه نوع است : فرسخ طولی که آن را فرسخ خطی نیز گویند و عبارت است از دوازده هزار ذراع طولی و برخی هم گفته اند از هیجده هزار ذراع ولی قول اول مشهور است . دوم فرسخ سطحی و آن مربع طولی است . و فرسخ جسمی و آن مکعب فرسخ طولی است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر فرسخی صدوپنجاه اشل است . (تاریخ قم ص 108). فرسخ نام بیست وپنج تیر پرتاب است . (یادداشت به خط مؤلف ). فرسخ هندی هشت میل است . (نخبةالدهر). بنا بر آنچه در عرف عام و در اصطلاح رایج جغرافیایی امروز از فرسخ و فرسنگ مستفاد میشود برابر باشش هزار گز یا شش کیلومتر است . رجوع به فرسنگ شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: فرسنگ؛ پرسنگ) از مقیاس های قدیمی سنجش طول در ایران به گفتۀ شاردن، هرودوت و سایر مورخین یونانی آن را به صورت «پاراسنگه» ذکر کرده اند. برخی آن را کوتاه شدۀ پاره سنگ دانسته اند. در هر صورت فرسنگ مسافتی تقریبی است که شخصی پیاده در مدت یک ساعت می تواند آن را طی کند. این واحد احتمالاً در دورۀ پادشاهی ساسانیان به مقیاسی معیارین برای سنجش فاصله تبدیل شده است. به تعبیر علمی دانشمندان، یک فرسخ طول یک بیست و پنجم درجه از طول خط استوا و برحسب واحدهای سامانۀ متری (به نظر حسین منجم) ۹۵۲.۳۸متر است. فرسخ شرعی را برابر با ۳ میل عربی و هر میل را ۱,۰۰۰ باع در نظر می گرفتند. با توجه به این که هر باع ۴ ذراع شرعی و هر ذراع شرعی۴۹.۸۷۵ سانتی متر است، هر فرسخ شرعی معادل ۵۹۸۵ متر خواهد بود. فرسخ شرعی همان مبنای احکام قصر یا کوتاه خواندن نماز و یا شکستن روزۀ مسلمانان است، بدین ترتیب که اگر مسافت رفت و برگشت شخص در یک روز از محل سکونت او بیش از ۸ فرسخ شرعی باشد، نماز را شکسته می خواند و روزه را باز می کند.
گویش مازنی
فرسنگ – مسافتی معادل شش هزار متر