کلمه جو
صفحه اصلی

طلال


مترادف طلال : بارانهای ریز، نم بارش، خرابه، ویرانه

مترادف و متضاد

۱. بارانهای ریز، نمبارش
۲. خرابه، ویرانه


فرهنگ فارسی

(یاطلال الرشید ) ابن عبدالله بن رشید از امرای آل رشید ( در نجد ) ( ف. ۱۲۸۳ ه. ق . ). پدرش ویرا در امارت حائل جانشین خود ساخت و وی بر جوف و خیبر و تیمائ و قسمتی از قصیم مستولی شد و از عهده فرما نروایی نیکو بر آمد و راهها را ایمن گرد انید. بروزگار وی علایق طاعت وی وقوم او (شمر ) نسبت به آل سعود سستی گرفت . گویند با انتحار در گذشت .
جمع طل آثار سررای جاهای خراب توضیح در عربی جمع طل اطلال و طلول آمده و طلال جمع طل است اما منوچهری جمع طلل آورده : روانجا که تو بودستی ایام گذشته آنجاست همه ربع و طلال و دمن من . ( منوچهری )
موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی

فرهنگ معین

( ~ .) [ ازع . ] (اِ.) جِ طل ؛ جاهای خراب .


(طِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ طل ، باران های ریز.
( ~ . ) [ ازع . ] (اِ. ) جِ طل ، جاهای خراب .

(طِ) [ ع . ] (اِ.) جِ طل ؛ باران های ریز.


لغت نامه دهخدا

طلال. [ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ طَل . ( منتهی الارب ).

طلال. [ طِ ] ( اِخ ) ذوطِلال ؛ آبی است یا موضعی است به بلاد بنی مُرّة. || اسب ابوسلمان بن ربیعة. ( منتهی الارب ).

طلال. [ طَ ] ( اِخ ) موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی :
یفیدون القیان مقینات
کاطلاءالنعاج بذی طَلال.
( از معجم البلدان ).

طلال . [ طَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر ابوالصخر الهذلی :
یفیدون القیان مقینات
کاطلاءالنعاج بذی طَلال .

(از معجم البلدان ).



طلال . [ طِ ] (اِخ ) ذوطِلال ؛ آبی است یا موضعی است به بلاد بنی مُرّة. || اسب ابوسلمان بن ربیعة. (منتهی الارب ).


طلال . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طَل ّ. (منتهی الارب ).


دانشنامه عمومی

طلال یا ماهی یونا یک ماهی از خانواده تون ماهیان است که در آبهای گرم تر از ۱۷ درجه سانتی گراد زیست می کند و در دسته های بزرگ حرکت می کند، تغذیه انواع جوان از فیتوپلانکتون ها و زئوپلانکتون ها و انواع بالغ از لارو ماهی و میگو است. طلال یک ماهی بَرلُجه ای پایابی (اپی پلاژیک نریتیک) است یعنی در نواحی کم عمق نزدیک به ساحل زندگی می کند.
در جنوب ایران به آن گرفا می گویند. صید طلال با تور گردان پیاله ای، تور بالارونده و در نزدیکی ساحل با استفاده از تله های ساخته شده از نی انجام می شود.


کلمات دیگر: