مترادف عبهر : نرجس، نرگس، ظریف، لطیف، سپیدتن
عبهر
مترادف عبهر : نرجس، نرگس، ظریف، لطیف، سپیدتن
فارسی به انگلیسی
elegant
narcissus, jasmine
مترادف و متضاد
نرجس، نرگس
ظریف، لطیف
سپیدتن
۱. نرجس، نرگس
۲. ظریف، لطیف
۳. سپیدتن
فرهنگ فارسی
نرگس، یاسمین
۱ - پر گوشت ( انسان اسب و غیره ) . ۲ - دراز و نازک و خوش تن ( از هر چیز ) . ۳ - نرگس . یا عبهر جانان . چشم معشوق . یا عبهر لرزان . گیسوی رسول ص .
۱ - پر گوشت ( انسان اسب و غیره ) . ۲ - دراز و نازک و خوش تن ( از هر چیز ) . ۳ - نرگس . یا عبهر جانان . چشم معشوق . یا عبهر لرزان . گیسوی رسول ص .
فرهنگ معین
(عَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) نرگس .
لغت نامه دهخدا
عبهر. [ ع َ هََ ] ( ع ص ) پر گوشت و بزرگ از مردم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || اسب آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دراز و نازک و خوش تن از هر چیزی. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نرگس. || یاسمین. || بستان افروز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نرگس که در میان آن زرد باشد به خلاف شهلا که سیاه باشد. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) :
ببوئیدم او را وز آن بوی او
برآمد ز هر موی من عبهری.
کز فر و تازگی برد از عبهر آفتاب.
لاله او برنگ عبهر اوست.
ببوئیدم او را وز آن بوی او
برآمد ز هر موی من عبهری.
منوچهری.
در آفتاب عبهر تو هست تازه ترکز فر و تازگی برد از عبهر آفتاب.
خاقانی.
سوسن او بگونه سنبل لاله او برنگ عبهر اوست.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) = نرگس
۲. [مجاز] چشم زیبا.
۲. [مجاز] چشم زیبا.
جدول کلمات
نرگس
پیشنهاد کاربران
هو
نرگس یا نرجس.
نرگس یا نرجس.
یک پاره اخضر می شود، یک پاره عبهر می شود
یک پاره گوهر می شود، یک پاره لعل و کهربا
مولوی
یک پاره گوهر می شود، یک پاره لعل و کهربا
مولوی
کلمات دیگر: