کلمه جو
صفحه اصلی

صواب


مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول

متضاد صواب : خطا

برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

فارسی به انگلیسی

right action, pious act, right, correct

عربی به فارسی

صحت , درستي


مترادف و متضاد

درستی، راست، راستی ≠ خطا


درست، صحیح


سزاوار


بجا، معقول


۱. درستی، راست، راستی
۲. درست، صحیح
۳. سزاوار
۴. بجا، معقول ≠ خطا


فرهنگ فارسی

راست و درست، حق، لایق، سزاوار، ضدخطا
( صفت ) ۱ - راست درست حق مقابل خطا : رای صواب وجه صواب . ۲ - لایق سزاوار .
امیر ظهیر الدین ابراهیم

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - راست و درست . ۲ - سزاوار.

لغت نامه دهخدا

صواب. [ ص َ ] ( ع ص )راست. درست. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). مصلحت. ضد خطا :
نبایدت کردن برفتن شتاب
که رفتن بزودی نباشد صواب.
فردوسی.
گفتند مگر صواب آن است که خداوند ندیمان خردمند راایستاداند. ( تاریخ بیهقی ). بخود مشغول شدم آنچه صواب است بکنید. ( تاریخ بیهقی ). بونصر جواب داد که هرچه خداوند اندیشیده است همه عین صواب است. ( تاریخ بیهقی ).
ای بازکرده چشم دل خفته را ز خواب
بشنو سؤال خویش وجوابی بده صواب.
ناصرخسرو.
دریغ دار ز نادان سخن که نیست صواب
به پیش خوک نهادن نه من و نه سلوی.
ناصرخسرو.
خدایگانا آنی که از تو و به تو شد
زدوده روی حقیقت ، گشاده چشم صواب.
مسعودسعد.
جواب دادم و گفتم که روز بودن نیست
صواب شغل من اینست و هم نبود صواب.
مسعودسعد.
نه زنی در ره صواب نه مرد
نه مخنث از آنت نبود درد.
سنائی.
و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود، باید که در پناه صواب رود. ( کلیله و دمنه ). صواب آن است که جمله پیش او [ شیر] رویم. ( کلیله و دمنه ).
رای صوابش ببین کز مدد نُه فلک
خان ختا را نهاد مائده هفت خوان.
خاقانی.
من بمعنی صدق میگویم
که ز یک کس صواب نشنیدم.
خاقانی.
مصلحت آن است که از سر بصیرت اندیشه کامل کنی و وجه صواب بشناسی.( ترجمه تاریخ یمینی ).
نیست همه ساله در این ده صواب
فتنه اندیشه و غوغای خواب.
نظامی.
جهانت خوش و رفتنت بر صواب
عبادت قبول و دعا مستجاب.
سعدی.
چون می بینم که رأی شما بر صواب است ، مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. ( گلستان ).
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت.
حافظ.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز.
حافظ.
|| در اصطلاح ، هر امر ثابت و مسلمی را که انکار آن غیرممکن باشد نامند و فرق بین صواب و صدق وحق آن است که صواب امر ثابتی که انکار آن ناممکن است و صدق آن چیزی را گویند که ماهیت آن در ذهن مطابق باشد با ماهیت آن در خارج و حق آن چیزی را خوانند که ماهیتش در خارج از ذهن با ماهیت آن در ذهن برابر باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( تعریفات جرجانی ).

صواب . [ ص َ ] (اِخ ) امیر ظهیرالدین ابراهیم . چندی پس از شمس الدین صائن و سیدغیاث الدین علی وزارت امیر شیخ را داشت ، لیکن مخالفان او که راه مداخل خود را مسدود دیدند یکی را تحریک کردند تااو را به قتل رسانید. (دستور الوزراء صص 242-243).


فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ خطا] راست و درست، حق.
۲. [قدیمی] لایق، سزاوار.

پیشنهاد کاربران

راست . درست

درست


به معنای خوب هم میشه

درست 🥏🥏
کاربرد در جمله :
صواب آن است که صاحب حق را مظفر شمرد ( زبان 89 )

کار پسندیده
درست و راست بودن کاری
کردار نیکو
ممنون به خاطر لطف و توجه بی پایان شما عزیزان ⚘

شایسته

پارسیش میشه پاداش ایزدی ، کوتاه شدش میشه پادازدی، من پادازدی را فرنام میکنم


کار درست
خوب
راست
اگ به جوابی که خواستین رسیدین لطفا این پیامو لایک کنین🎀😘💖

من می گویم
صواب:�درستی�
مخالف
صواب#خطا


صواب با ( ص ) یعنی درستی کار خوب

هم خانواده صواب: صائب، مصیب ( درستکار ) ، استصواب

معنی کلمه ی صواب:
درست
شایسته
کار خوب
راست
نیکو
و . . . .
در زبان فارسی یک کلمه می تواند معنا های مختلفی داشته باشد این که معنی یک کلمه چیست به جمله بستگی دارد.

جمله سازی، باصواب

صحیح و درست و مقابل گناه

معنی صواب: درست

کار نیکو
کار خوب
کاری که خداوند خوش حال میشوند.

اگر جوابم خوب بود لایک!


کلمات دیگر: