برابر پارسی : دیر کرد
عقب افتادن
برابر پارسی : دیر کرد
فارسی به انگلیسی
to be deferred or postponed, to remain behind, to fall intoarrears
lag
مترادف و متضاد
تاخیر کردن، لنگیدن، عقب ماندن، عقب افتادن
فرهنگ فارسی
پس ماندن : عقب افتادن از قافله تاخیر کردن در ادای چیزی : عقب افتادن مواجب عقب افتادن مالیات
لغت نامه دهخدا
عقب افتادن. [ ع َ ق َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) پس ماندن : عقب افتادن از قافله. || تأخیر کردن درادای چیزی : عقب افتادن مواجب. عقب افتادن مالیات.
پیشنهاد کاربران
آیا fall behind life معنی عقب افتادن از زندگی رو میده؟؟؟
پس بودن ، پس ماندن
lag behind
پس افتادن. [ پ َاُ دَ ] ( مص مرکب ) عقب افتادن. تأخیر :
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
|| نکس. عود مرض در حال نقاهت. || غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن.
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
|| نکس. عود مرض در حال نقاهت. || غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن.
کلمات دیگر: