کلمه جو
صفحه اصلی

عقیمه


برابر پارسی : سَتَروَن

فرهنگ فارسی

مونث عقیم رحم عقیمه زهدان که قبول آبستن نکند

لغت نامه دهخدا

عقیمة. [ ع َم َ ] (ع ص ) مؤنث عقیم . رجوع به عقیم شود. || رحم عقیمة؛ زهدان که قبول آبستن نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عقیم . و رجوع به عقیم شود.


( عقیمة ) عقیمة. [ ع َم َ ] ( ع ص ) مؤنث عقیم. رجوع به عقیم شود. || رحم عقیمة؛ زهدان که قبول آبستن نکند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عقیم. و رجوع به عقیم شود.


کلمات دیگر: