مترادف فرو رفته : گود، مقعر، غر، غرق
فرو رفته
مترادف فرو رفته : گود، مقعر، غر، غرق
فارسی به انگلیسی
deep-set, low
depressed, sunken, deep-set, low
مترادف و متضاد
غر
غرق
دژم، منکوب، افسرده، غمگین، ملول، محزون و مغموم، پژمان، دلتنگ، فرو رفته
فرو رفته، غرق
گود، مقعر
فرهنگ فارسی
به زیر رفته . پایین رفته
فرهنگ معین
(فُ. رَ تِ ) (ص مف . ) اندوهگین ، مغموم .
لغت نامه دهخدا
فرورفته. [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بزیررفته. پایین رفته.
- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده. ( ناظم الاطباء ). بی زبان. کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد.
|| سپری شده. گذشته :
نه از آن روز فرورفته عمر
پس پیشین خبری خواهم داشت.
- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده. ( ناظم الاطباء ). بی زبان. کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد.
|| سپری شده. گذشته :
نه از آن روز فرورفته عمر
پس پیشین خبری خواهم داشت.
خاقانی.
فرهنگ عمید
۱. ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته، سپری شده: نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳ ).
۳. [مجاز] مستغرق، مشغول.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته، سپری شده: نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳ ).
۳. [مجاز] مستغرق، مشغول.
پیشنهاد کاربران
گود، مقعر، غر، غرق
قر
کلمات دیگر: