کلمه جو
صفحه اصلی

فالگو


مترادف فالگو : طالع بین، غیب گو، فالچی، فال زن، فالگیر، کاهن

مترادف و متضاد

طالعبین، غیبگو، فالچی، فالزن، فالگیر، کاهن


فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فال زند و پیش بینی کند فالگیر فال زن .

لغت نامه دهخدا

فالگو. ( نف مرکب ) فالگوی. آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن. فالکباز :
همان نیز گفتار آن فالگو
که گفت او بپیچد ز تخت تو رو.
فردوسی.
بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر
نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها.
منوچهری.
مرد را عقل رایزن باشد
سغبه فالگوی زن باشد.
سنایی.

فرهنگ عمید

= فال بین


کلمات دیگر: