مترادف فوت : پف، درگذشت، رحلت، مردن، مرگ، ممات، موت، واقعه، وفات
متضاد فوت : تولد
برابر پارسی : درگذشته، درگذشت، نابودی، مرگ، از دست دادن
blow, death, decease, demise, foot, puff
puff, blow, puffing, blowing(out)
death, dying
موة , هبة
پف، درگذشت، رحلت، مردن، مرگ، ممات، موت، واقعه، وفات ≠ تولد
(اِ.) بادی که از دهان بیرون کنند.
[ انگ . ] (اِ.) واحد اندازه گیری طول برابر با 48/30 - سانتی متر.
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) مردن ، درگذشتن . 2 - (اِمص .) مرگ ، نیستی .
فوت . (اِ صوت ) هوائی که از میان دو لب گردکرده بیرون کنند برای تیز کردن آتش یاکشتن چراغ و شمع و یا خنک کردن طعام یا نوشابه ای گرم . (یادداشت مؤلف ). پف . دم . فوب . (یادداشت دیگر).
- فوت آب بودن ؛ در تداول ، تماماً یاد گرفتن . از بر بودن . (یادداشت مؤلف ).
- فوت کاسه گری ؛ آخرین فن پنهان و مستور صنعتی یا کاری . (یادداشت مؤلف ). فوت وفن . فوت وفن کاسه گری . رجوع به این دو ترکیب شود.
- فوت کردن ؛ پف کردن . از دهان بیرون کردن دَم برای تیز کردن آتش و خاموش کردن چراغ و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
- فوت وفن ؛ دقایق و ریزه کاریهای هر فن و کار. (فرهنگ فارسی معین ).
- فوت وفن کاسه گری ؛ رموز کاسه گری . (فرهنگ فارسی معین ).
- || دقایق کاری . ریزه کاریهای امری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترکیب فوت کاسه گری شود.
فوت . (انگلیسی ، اِ) پا. واحد طول در انگلستان ، و آن معادل است با 0/3048متر و برابر است با 12 اینچ . (فرهنگ فارسی معین ).
فوت . [ ف َ ] (ع مص ) از دست شدن . (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن کار. (منتهی الارب ). گذشتن و از دست رفتن وقت کار. (از اقرب الموارد) : به فوت صحبت قدیم تأسف خورده . (گلستان ). فوات . رجوع به فوات شود. || گذشتن نماز از وقت انجام . (از اقرب الموارد). || هو فوت رمحه و یده ؛ یعنی دیده شود و نرسد. || (اِ) شکاف میان دو انگشت . ج ، افوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
۱. درگذشتن؛ مردن.
۲. نیست شدن.
〈 فوت شدن: (مصدر لازم) = فوت
بادی که با فشار از میان دو لب بیرون میآید.
واحد اندازهگیری طول، برابر با ۴۸/۳۰ سانتیمتر یا ۱۲ اینچ؛ پا.