کلمه جو
صفحه اصلی

ضرع


مترادف ضرع : پستان، زاری، لابه، ندبه، خواری، حقارت، تحقیر

مترادف و متضاد

۱. پستان
۲. زاری، لابه، ندبه
۳. خواری، حقارت
۴. تحقیر


فرهنگ فارسی

پستان، پستان گاویاگوسفند
۱ - ( مصدر ) زاری کردن زاریدن . ۲ - خوار گردیدن حقیر گشتن . ۳ - فروتنی کردن . ۴ - رام شدن . ۵ - ( اسم ) زاری . ۶ - خواری حقارت . ۷ - فروتنی .
متواضع ٠ یا رام ٠ یا خوار

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پستان (گاو و گوسفند و مانند آن ). ۲ - شبرق (گیاه ). ۳ - دوشیدنی ، شیرده .
( ~ . ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - زاری کردن . ۲ - فروتنی کردن .

(ضَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پستان (گاو و گوسفند و مانند آن ). 2 - شبرق (گیاه ). 3 - دوشیدنی ، شیرده .


( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) 1 - زاری کردن . 2 - فروتنی کردن .


لغت نامه دهخدا

ضرع. [ض َ ] ( ع اِ ) پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع. ( منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. ( دهار ). پستان اشتر. ( مهذب الاسماء ). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن. پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر و غنم است. ( منتخب اللغات ) :
آنکه مادر آفرید و ضَرع و شیر
تا پدر کردش قرین آن خود مگیر.
مولوی.
پستان ، و آن چیزی باشد از انسان و حیوان دیگر که شیر از آن دوشند. ( برهان ). پستان حیوان است و مولد خلط کثیف و دیرهضم و مدر بول زنان و جهت رفع خمار و معده ای که اخلاط حاره در آن موجود باشد نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). محل اللبن من الحیوان رَدی ءالمأکول عصبانی لاخیر فی کیموسه. ( تذکره ضریر انطاکی ). بهترین پستان آن بود که از حیوانی گیرند که گوشت وی نیکوبود و در وی شیر بسیار بود، و طبیعت وی سرد و خشک بود و اولی آن بود که با افاویه خورند زود از معده بگذرد، و شریف گوید آن شیردار که شیر وی اندک بود چون بخورد شیر وی زیاده گردد. ( اختیارات بدیعی ). بپارسی پستان از غیر انسان را گویند، بهترین پستانهای حیوانات پستان گوسفند بود، طبیعتش سرد و خشک است در اول که به داروهای گرم خورند تا زود از معده بگذرد، و منفعت او آن است که چون بروغن بریان کرده بخورند ادرار شیر کند. || شبرق ، و آن گیاهی است در عربستان. ( از حاشیه مثنوی ). نام گیاهی است. ( غیاث ) :
ظاهر الفاظشان توحید و شرع
باطن آن همچو در نان تخم ضرع.
مولوی.
|| دوشیدنی. شیرده : ما له حرث و لا ضرع ، ما له زرع و لا ضرع.

ضرع. [ ض َ ] ( ع مص ) ضراعة. زاری و خواری. زاریدن. خوار و حقیر گردیدن. || فروتنی کردن. || رام شدن. || رام کردن اسپ. ( منتهی الارب ).

ضرع. [ ض ِ ] ( ع اِ ) مثل و مانند. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || تاه رسن. ج ، ضروع ، اضرع. ( منتهی الارب ). || استواری رسن. ( منتخب اللغات ).

ضرع. [ ض َ رَ ] ( ع ص ) سست و ناتوان. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). ج ، ضَرَع ( بصورت واحد )، و گویند: رجل ضَرَع و قوم ضَرَع. || مُهْرٌ ضَرَع ٌ؛ اسب کره ناتوان که دویدن نتواند جهت سستی و ناتوانی. ( منتهی الارب ). || ریزه و خرد از هر چیزی. ( منتهی الارب ). چیز خرد. || خردسال. ( منتخب اللغات ). کم سن سست بدن ناتوان ناآزموده کار. ( منتهی الارب ).

ضرع . [ ض َ ] (ع مص ) ضراعة. زاری و خواری . زاریدن . خوار و حقیر گردیدن . || فروتنی کردن . || رام شدن . || رام کردن اسپ . (منتهی الارب ).


ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) ج ِ ضَرَع . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


ضرع . [ ض َ رَ ] (ع ص ) سست و ناتوان . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ، ضَرَع (بصورت واحد)، و گویند: رجل ضَرَع و قوم ضَرَع . || مُهْرٌ ضَرَع ٌ؛ اسب کره ٔ ناتوان که دویدن نتواند جهت سستی و ناتوانی . (منتهی الارب ). || ریزه و خرد از هر چیزی . (منتهی الارب ). چیز خرد. || خردسال . (منتخب اللغات ). کم سن سست بدن ناتوان ناآزموده کار. (منتهی الارب ).


ضرع . [ ض َ رِ ] (ع ص ) متواضع. || رام . (منتهی الارب ). || خوار. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || سست ناتوان . (منتهی الارب ). ضعیف . (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ).


ضرع . [ ض ِ ] (ع اِ) مثل و مانند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || تاه رسن . ج ، ضروع ، اضرع . (منتهی الارب ). || استواری رسن . (منتخب اللغات ).


ضرع . [ض َ ] (ع اِ) پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع . (منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. (دهار). پستان اشتر. (مهذب الاسماء). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن . پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر و غنم است . (منتخب اللغات ) :
آنکه مادر آفرید و ضَرع و شیر
تا پدر کردش قرین آن خود مگیر.

مولوی .


پستان ، و آن چیزی باشد از انسان و حیوان دیگر که شیر از آن دوشند. (برهان ). پستان حیوان است و مولد خلط کثیف و دیرهضم و مدر بول زنان و جهت رفع خمار و معده ای که اخلاط حاره در آن موجود باشد نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). محل اللبن من الحیوان رَدی ءالمأکول عصبانی لاخیر فی کیموسه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). بهترین پستان آن بود که از حیوانی گیرند که گوشت وی نیکوبود و در وی شیر بسیار بود، و طبیعت وی سرد و خشک بود و اولی آن بود که با افاویه خورند زود از معده بگذرد، و شریف گوید آن شیردار که شیر وی اندک بود چون بخورد شیر وی زیاده گردد. (اختیارات بدیعی ). بپارسی پستان از غیر انسان را گویند، بهترین پستانهای حیوانات پستان گوسفند بود، طبیعتش سرد و خشک است در اول که به داروهای گرم خورند تا زود از معده بگذرد، و منفعت او آن است که چون بروغن بریان کرده بخورند ادرار شیر کند. || شبرق ، و آن گیاهی است در عربستان . (از حاشیه ٔ مثنوی ). نام گیاهی است . (غیاث ) :
ظاهر الفاظشان توحید و شرع
باطن آن همچو در نان تخم ضرع .

مولوی .


|| دوشیدنی . شیرده : ما له حرث و لا ضرع ، ما له زرع و لا ضرع .

فرهنگ عمید

پستان حیوانات، به‌ویژه پستان گاو یا گوسفند.


۱. رام شدن. ٢. فروتنی کردن؛ فروتنی.


پستان حیوانات، به ویژه پستان گاو یا گوسفند.
۱. رام شدن. ٢. فروتنی کردن، فروتنی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَرْعٍ: کشت - زراعت - روییدنی غیر از درخت
معنی ذَرَأَ: خلق کرد(ازکلمه ذرء به معنای ایجاد به شیوه اختراع است ، و گویا معنای اصلیش ظهور بوده )
تکرار در قرآن: ۸(بار)
تضرّع به معنی تذلّل است. در قاموس و اقرب آمده: «تَضَرَّعَ اِلَی اللّهِ» یعنی ابتهال و تذلّل کرد و به قولی خود را در معرض طلب حاجت قرار داد. ایضاً در قاموس گوید: «ضراع ضرعاً و ضراعُ: خضع و ذلّ و استکان». . آن گاه که عذاب ما به آنها رسید چرا تذلّل نکردند؟ چرا به درگاه خدا زاری نکردند؟ لیکن دلهای آنها سخت گردید . استکانت چنانکه در مجمع فرموده به معنی خضوع است یعنی:هر آینه آنها را به عذاب گرفتار کردیم به پروردگارشان خاضع و تسلیم نشدند و تضرّع و زاری نکردند علی هذا استکانت امر قلبی و تضرّع، زاری با زبان و امر ظاهری است و اگر هر دو به یک معنی باشد منظور آن است که در گذشته خضوع نکردند و اکنون هم نمی‏کنند. در المیزان از کافی از حضرت باقر علیه السلام نقل است که فرمود: «... اَیْاِسْتِکانَةُ هِیَ الْخُضُوعُ. وَ التَّضَرُّعُ رَفْعُ الْیَدَیْنِ وَ التَّضَرُّعُ بِهِما». در مجمع از حضرت صادق صلوات اللّه علیه نقل کرده: استکانت در دعاست، تضرّع برداشتن دو دست است در نماز. «اَلْاِسْتِکانَةُ فی الدُّعاءِ وَ التَّضَرِّعُ رَفَعُ الْیَدِ فی الصَّلوةِ». نا گفته نماند مفهوم دو آیه فوق و همچنین آیاتی نظیر .آن است که گرفتاری‏های بدن و غیره از جانب خدا برای بیدار کردن انسان و اظهار تذلّل به خدا و توبه و انابه است که انسان به ضعف و عصیان خود پی ببرد و متوجه خدا شود بدین طریقگرفتاری‏ها یک نوع رحمت اند ما بعد آیه 43 انعام حاکی است که اگر شخص از گرفتاری‏ها متنبه نشود درهای نعمت بر رویش گشوده شده و غفلتاً عذاب او را یافته و از بین می‏برد . در خاتمه نا گفته نماند: ضرع گذشته از مصدر بودن به معنی پستان حیوانات است مثل ثدی که پستان زن است طبرسی فرموده: علت این تسمیه آن است که شیر به پستان میل می‏کند. ایضاً ضُرُع به ضم (ض - ر) نزدیک شدن است در اقرب آمده: «ضرع السبع من الشی‏ء ضروعاً: دنامة» و نیز آمده: «تَضَرَّعَ مِنْه» یعنی با میل به او نزدیک شد و چون تذلّل و زاری یک نوع نزدیک شدن است لذا معنای اصلی در آن ملحوظ می‏باشد.

جدول کلمات

پستان گاو یا گوسفند


کلمات دیگر: