کلمه جو
صفحه اصلی

فحص


مترادف فحص : تفتیش، جست وجو، کاوش، وارسی

عربی به فارسی

بازرسي کلي , معاينه عمومي , ازمون , ازمايه , امتحان , ازمايش , محک , بازرسي , معاينه , رسيدگي


مترادف و متضاد

تفتیش، جستجو، کاوش، وارسی


فرهنگ فارسی

کاویدن، جستجوکردن، کاوش وجستجو
۱ - ( مصدر ) کاویدن جستجو کردن ۲ - تفتیش کردن ۳ - ( اسم ) کاوش جستجو ۴ - تفتیش .
اقلیمی در اشبیلیه

فرهنگ معین

(فَ حْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) کاویدن ، جستجو کردن . ۲ - (اِمص . ) کاوش ، جستجو.

لغت نامه دهخدا

فحص. [ ف َ ] ( ع مص ) واپژوهیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی. ( منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث. ( اقرب الموارد ). فحث. رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن. ( منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبیدن دندان پیشین کودک. || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک. || ( اِ ) هر جا که جای باش مردم باشد. ( منتهی الارب ).

فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) ناحیه بزرگی از اعمال طلیطله. ( معجم البلدان ).

فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی از اقالیم سوسه. ( معجم البلدان ).

فحص.[ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی در اشبیلیه. ( معجم البلدان ).

فحص . [ ف َ ] (اِخ ) اقلیمی از اقالیم سوسه . (معجم البلدان ).


فحص . [ ف َ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بزرگی از اعمال طلیطله . (معجم البلدان ).


فحص . [ ف َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی . (منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث . (اقرب الموارد). فحث . رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن . (منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبیدن دندان پیشین کودک . || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک . || (اِ) هر جا که جای باش مردم باشد. (منتهی الارب ).


فحص .[ ف َ ] (اِخ ) اقلیمی در اشبیلیه . (معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

۱. کاویدن، جستجو کردن.
۲. کاوش، جستجو.

پیشنهاد کاربران

معاینه کرد
نفحصُ: معاینه میکنیم
تفحصُ:معاینه میکند ( مذکر )

معاینه کرد

معاینه کردن


کلمات دیگر: