مترادف عدید : بسیار، بی شمار، زیاد، عدیده، کثیر، شماره
متضاد عدید : معدود
numerous
several
بيشمار , بسيار , زياد , بزرگ , پرجمعيت , کثير
بسیار، بیشمار، زیاد، عدیده، کثیر ≠ معدود
شمار، شماره
۱. بسیار، بیشمار، زیاد، عدیده، کثیر
۲. شمار، شماره ≠ معدود
عدید. [ ع َ ] (اِخ ) آبی است مر عمیره راکه بطنی از کلب اند. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
عدید. [ع َ ] (ع اِ) شمار. اسم است از عد. (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و منه : هم عدیدالحصی و بنوفلان فی العدید الاکثر. || همتا. ندّ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حریف . (از منتهی الارب ). الِقرن . (از اقرب الموارد). || همدست در شجاعت . (منتهی الارب ). || آنکه از قومی باشد؛ فلان عدیدالقوم ، او از ایشان است . || حصة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بانگ کمان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (قطرالمحیط). || عدید الشی ٔ مثلهم فی العدد، یقال دنانیر فلان عدید دنانیرک . (منتهی الارب ).