کلمه جو
صفحه اصلی

طبلک


مترادف طبلک : طبل کوچک، تنبک، دمبک

فارسی به انگلیسی

reel

مترادف و متضاد

طبل کوچک، تنبک، دمبک


فرهنگ فارسی

۱ - طبل کوچک طبل خرد کوبه دبدبه. ۲ - بویدان جونه . ۳ - کلاه و تاج درویشان . یا طبلک بازیاران . طبلی خرد که صیادان برای بر انگیختن مرغان شکاری که با خود دارند و هر گاه که صید را بر زمین نسشته یا در آب شناور بینند آن طبل را نوازند تا از آوازش صید از جای بر خیزد و به پرواز در آید و ایشان باز را بر سر دهند .

فرهنگ معین

(طَ لَ ) [ ع - فا. ] (اِمصغ . ) ۱ - طبل کوچک . ۲ - جعبه ای که عطار در آن عطر را نگه می دارد. ۳ - کلاه و تاج درویشان .

لغت نامه دهخدا

طبلک. [ طَ ل َ ] ( اِمصغر ) دُپلک. طبل خرد. ( آنندراج ). کوبه. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) عرطبه. ( السامی ). دبدبة. دمامة. ( زمخشری ): کوبه ؛ طبلک باریک میان. ( منتهی الارب ). نقاره جُفتی. ( ناظم الاطباء ) : با وی طبلک میزدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414 ).
سالها این مرگ طبلک میزند
گوش تو بیگاه جنبش میکند.
مولوی.
|| بویدان. جونه. || کلاه و تاج درویشان. عصابه. ( ناظم الاطباء ).
- طبل و طبلک بازیاران ؛ طبلی خُرد که برای برانگیختن مرغان شکاری بکار است : نقاره کوچک باشد که بازداران و میرشکاران همراه خود دارند هرگاه که صید برابر زمین نشسته یا در آب شناور ببیند، آن نقاره را میزنند تا از آواز آن صید از جای خود برخاسته بپرواز آید و ایشان باز را بر آن سر دهند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). طبلی است کوچک که نواختن آن بازهای شکاری را بسوی شکار حرکت میدهد :
چو در نالیدن آمد طبلک باز
درآمد مرغ صیدافکن به پرواز.
نظامی.
در آن آماج کو کردی کمان باز
ز طبل زهره کردی طبلک باز.
نظامی.

فرهنگ عمید

طبل کوچک.

دانشنامه عمومی

طبلک یک روستا در ایران است که در استان اردبیل واقع شده است.


کلمات دیگر: