مترادف عزلت گزین : راهب، راهبه، عزلت جو، عزلت نشین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
عزلت گزین
مترادف عزلت گزین : راهب، راهبه، عزلت جو، عزلت نشین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتزل، معتکف، منزوی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آن که عزلت اختیار کند گوشه نشین .
لغت نامه دهخدا
عزلت گزین. [ ع ُ ل َ گ ُ ] ( نف مرکب ) عزلت گزیننده. آنکه عزلت و تنهائی و گوشه نشینی و خلوت را دوست میدارد. ( ناظم الاطباء ). گوشه نشین. معتزل. منزوی. || عابد و مرتاض. ( آنندراج ). عزلت دوست. و رجوع به عزلت دوست شود.
فرهنگ عمید
عزلت گزیننده، گوشه نشین.
پیشنهاد کاربران
فردی که انزوا را ترجیح میدهد و تنهایی را بر سایر چیزها برتر میداند و انتخاب میکند
و گوشه نشینی را اختیار میکند
و گوشه نشینی را اختیار میکند
کلمات دیگر: