مترادف صوف : پشم
برابر پارسی : پشم گوسفند
پشم گوسفند وجانوران ديگر , پارچه خوابدار , خواب پارچه , پشم چيدن از , چاپيدن , گوش بريدن , سروکيسه کردن , پشم , جامه پشمي , نخ پشم , کرک , مو
پشم
عطار.
مولوی .
مولوی .
ابن یمین .
نظام قاری (دیوان البسه ص 27).
نظام قاری (دیوان البسه ص 27).
صوف . [ ] (اِخ ) زمینی که شاؤل در آنجا وارد گشته و در یکی از شهرهای غیرمذکور آن سموئیل را ملاقات نمود. (اول سموئیل 9:5 و 6) و محققین و دانشمندان غالباً در این سفر شاؤل حیران و متفکرند و بهیچوجه معلوم نیست که از کجا شروع نموده به کجا منتهی میشود و برخی را گمان چنانست که صوبا که بمسافت هفت میل بطرف مغرب اورشلیم و پنج میل به جنوب غربی بنی شموئیل میباشد صوف است . (قاموس کتاب مقدس ).
صوف . [ ] (اِخ ) لاوی قهائی که یکی از اجداد شموئیل بود. (اول سموئیل 1:1 و اول تواریخ ایام 6:35) (قاموس کتاب مقدس ).
صوف . [ ص َ ] (ع مص ) بسیارپشم شدن گوسپند. (منتهی الارب ). بسیارپشم شدن گوسفند پس از اندکی . (تاج المصادر بیهقی ). || میل کردن و به یکسو رفتن تیر از نشانه . (منتهی الارب ). کژ شدن تیر از نشانه . (تاج المصادر بیهقی ).
صوف . [ ص َ وِ ] (ع ص ) قچقار بسیارپشم . (منتهی الارب ).