مترادف فرومایگی : بخل، پستی، حقارت، خست، دون همتی، رذالت، سفلگی
فرومایگی
مترادف فرومایگی : بخل، پستی، حقارت، خست، دون همتی، رذالت، سفلگی
فارسی به انگلیسی
baseness
dirt, insignificance, insignificancy, roguery, sordidness, turpitude, villainy
مترادف و متضاد
خواری، پستی، خاتوله، فرومایگی، خبی
پستی، خاتوله، فرومایگی، خبی، سفلگی
پستی، خاتوله، فرومایگی، جنایت، تبه کاری، شرارت، بد ذاتی
بخل، پستی، حقارت، خست، دونهمتی، رذالت، سفلگی
فرهنگ فارسی
حالت و کیفیت فرو مایه .
فرهنگ معین
( ~ . یِ ) (حامص . ) پستی ، رذالت .
لغت نامه دهخدا
فرومایگی.[ ف ُ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) پستی. رذالت. ناکسی. دنائت. دونی. خساست. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ز درد فرومایگی بهتری است.
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی.
باد فرومایگی وزید و ازو
صورت نیکی نژند و محزون شد.
ناصرخسرو.
سخن به ز شکر کز او مرد راز درد فرومایگی بهتری است.
ناصرخسرو.
- فرومایگی کردن ؛ پستی نمودن : فرومایگی کردم و ابلهی
که این پر نگشت و نشد آن تهی.
سعدی.
رجوع به فرومایه شود.فرهنگ عمید
۱. پستی.
۲. خواری.
۲. خواری.
جدول کلمات
فرومایگی
پیشنهاد کاربران
نامردمی
لوم
دنائت
لئامت
رذالت . . . . .
کلمات دیگر: