مترادف صیحه : بانگ، جیغ، شیهه، فریاد، فغان، ناله
برابر پارسی : فریاد، بانگ
shout, cry
داد زدن , فرياد زدن , گريه (باصداي بلند) , جيغ زدن , ناگهاني گفتن , جيغ , فرياد , داد , فغان
بانگ، جیغ، شیهه، فریاد، فغان، ناله
صیحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بنوارناظر بخش شوش شهرستان دزفول ، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری شوش و 3 هزارگزی کنار باختری راه آهن تهران به اهواز. این ده در دشت واقع و گرمسیری و مالاریائی است . 400 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ دز. محصول آنجا غلات ، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
صیحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِ) آواز بلند حسب طاقت . (منتهی الارب ). بانگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ). شهقه . (تاج المصادر بیهقی ). فریاد. بانگ شدید. ج ، صیاح . || عذاب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || (مص ) آواز کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
۱. بانگ کردن؛ فریاد کردن.
۲. (اسم) آواز بلند؛ بانگ؛ نعره؛ فریاد.
۳. (اسم) عذاب.
〈 صیحه زدن (کشیدن): (مصدر لازم) بانگ کردن؛ بانگ زدن؛ فریاد کشیدن.