کلمه جو
صفحه اصلی

فیض


مترادف فیض : بخشش، برکت، تفضل، عنایت، فضل، سرشار، فراوانی، لبریز، لطف

برابر پارسی : بهره، سود

فارسی به انگلیسی

grace, blessing, bounty, profusion, profit


grace, favour, blessing, bounty, profusion, profit, benignity, effluence, emanation, treat

benignity, blessing, effluence, emanation, treat


فارسی به عربی

نعمة

فرهنگ اسم ها

اسم: فیض (پسر) (عربی) (تلفظ: feyz) (فارسی: فِيض) (انگلیسی: feyz)
معنی: توفیق، سعادت، بهره، فایده یا محبت و لطف کسی نسبت به دیگری، ( در قدیم ) بخشش

(تلفظ: feyz) (عربی) بهره ، فایده یا محبت و لطف کسی نسبت به دیگری ؛ (به مجاز) توفیق ، سعادت ؛ (در قدیم) بخشش .


مترادف و متضاد

بخشش، برکت، تفضل، عنایت، فضل، سرشار، فراوانی، لبریز، لطف


فرهنگ فارسی

کاشانی محمد بن مرتضی مشهور بملامحسن فیض حکیم و عارف عهد صفویه ( و. کاشان حدود ۱٠٠۶ - ف. ۱٠۹٠ ه ق وی در شیراز نزد صدرالدین شیرازی به تحصیل حکمت پرداخت و در عرفان و حکمت دست یافت . فیض مورد بغض شیخ احمد احسائی بود و او ویرا بجای محسن [ مسئ ] خطاب میکرد و او را اخباری صرف میدانست . فیض شاعر نیز بود وهدایت در مجمع الفصحائ تعداد ابیات ویرا شش الی هفت هزار نوشته.مولف قصص العلمائ تعداد کتب و رسایل او را متجاوز از ۲٠٠ دانسته و نام ۶۹ عدد آنها را ذکر کرده . از آثار مهم اوست : کلمات مکنونه ابواب الجنان ( مولف بسال ۱٠۵۵ ه ق . ) تفسیر صافی تفسیر اصفی کتاب وافی ( درشرح کافی ) شافی مفاتیح محجه البیضائ ( در اخلاق ) رساله اسرار الصلوه علم الیقین در اصول دین تشریح ( در هیئت ) سفینه النجاه شرح صحیفه سجادیه ترجمه الصلوه ( بفارسی ) ترجمه طهارت ( بفارسی ) ترجمه عقاید ( بفارسی ) فهرست علوم دیوان اشعار ( حدود ۱۲ هزار بیت ) .
بسیارشدن آب وروان گشتن آن، بسیارشدن، وبه معنی بسیاری، کثرت، آب بسیار، چیزبسیار، کثیر، بخشش، جود
۱ - ( مصدر ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد ۲ - لبالب رفتن رود ۳ - ( اسم ) بسیاری آب ۴ - ریزش ۵ - بخشش عطا ۶ - الف - القائ امریست در قلب بطریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب ب - به معنای فعل فاعلی که فعلش دایم بود و برای غرض عوض نباشد ج - مرادف با جود است . یا فیض ازل ( ازلی ) بخشش خداوند لطف الهی : فیض ازل بزور و زر ار آمدی بدست آب خضر نصیبه اسکندر آمدی . ( حافظ ۳٠۶ ) یا فیض اقدس . یا قضائ ازلی ثبوت اشیائ است در علم حق بنظام الیق و افضل از جهت تابعیت آنها اسمائ و صفات حق را که عین ذات اوست و وجود آن ماهیات در خارج بافاضه وجود بر آنهاست بر حسب اوقات و استعدادات مخصوص از حق تعالی که فیض مقدس است . یا فیض روح القدس و عنایت و لطف روح القدس ( چنانکه مریم ع ) : فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد . ( حافظ ۹۷ ) یا فیض مقدس . تجلیات آسمانی که موجب است ظهور چیزی را که تقاضا کرده استاستعدادات آن اعیان را در خارج وجود و آن مرتبت بر فیض اقدس است زیرا بواسطه فیض اقدس اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها درعالم تحصل می یابد و به واسطه فیض مقدس اعیان و لوازم آنها در عالم عین تحقق می یابد . از فیض مقدس به نفس رحمانی و وجود منبسط هم تعبیر شده است و بالجمله مرتبت تجلیات اسمائ را که موجب ظهور و بروز مقتضیات اعیان در خارج است فیض مقدس نامیده اند .
علی اکبر بن محمد از نویسندگان و شاعران و خطاطان مشهور قم و پدر مرحوم آیت الله میرزا محمد فیض است .

فرهنگ معین

(فَ یا فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بسیار شدن آب . ۲ - (اِمص . ) بسیاری ، بسیاری آب . ۳ - ریزش . ۴ - بخشش ، جود.

لغت نامه دهخدا

فیض.[ ف َ ] ( ع اِ ) مرگ. || ( ص ) اسب تیزرو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، فیوض ، افیاض. ( اقرب الموارد ): اعطاه غیضاً من فَیْض ؛ یعنی اندکی از بسیار به وی داد. || ( مص ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد. ( از منتهی الارب ). فیوض. فیضان. فیضوضة. ( از اقرب الموارد ). || لبالب رفتن رود. ( منتهی الارب ). || پر شدن ظرف. ( اقرب الموارد ). || آشکار کردن راز را. ( منتهی الارب ). پر شدن سینه از راز که کتمان نتوان کرد. ( از اقرب الموارد ). || مردن. || برآمدن جان کسی. || فاش گردیدن خبر. || بسیار شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || روان شدن هر چیزی. ( اقرب الموارد ). || روان شدن اشک. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) ریزش. || بسیاری آب. || بخشش. عطا. ( فرهنگ فارسی معین ). عطیه. لطف :
ز فیض دولت بیدار دیده میخواهم
که صبح را دهم از گریه توشه شبگیر.
خاقانی.
نیست یک دم که بنده خاقانی
غرقه فیض مکرمات تو نیست.
خاقانی.
روس و خزران بگریزند که در بحر خزر
فیض آن کعب جواهرحشر آمیخته اند.
خاقانی.
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من درّ عدن نمی کند.
حافظ.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش.
حافظ.
- غیضی از فیضی ؛ اندکی از بیش. مختصری از بسیار : جریده انصاف به خانه عدل این دولت مزین شده و این خود غیضی است از فیضی و جزئی است از کلی. ( سندبادنامه ).
- فیض راندن ؛ اظهار بخشش و بزرگی کردن :
جان فشانم عقل پاشم فیض رانم دل دهم
طبع عالم کیست تا گردد عمل فرمای من ؟
خاقانی.
|| بخشایش و لطف و عطیه الهی : و هر دو ازفیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شدند. ( کلیله و دمنه ).
امروز که تشنه زیر خاکی
فیض از کرم خدات جویم.
خاقانی.
هین بگو ای فیض رحمان هین بگو ای ظل حق
هین بگو ای حرز امت هین بگو ای مقتدا.
خاقانی.
فیض کرم را سخنم درگرفت
بار من افکند و مرا برگرفت.
نظامی.
فیض کرم کرد مواسای خویش
قطره ای افکند ز دریای خویش.
نظامی.
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره ای در کار او کن.
نظامی.

فیض . [ ف َ ] (اِخ ) (آیت اﷲ محمد) ابن علی اکبربن محمد. از فقهاء و مراجع بزرگ تقلید و از احفاد ملا محسن فیض کاشانی است . وی به سال 1293 هَ . ق . در قم متولد شد و در نجف و سامره از محضر درس اساتید بزرگ آخوند ملا کاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی بهره مند گردید و به سال 1331 هَ . ق . به قم مراجعت کرد و به سال 1336 هَ . ق . حوزه ٔ علمیه ٔقم را بنیاد نهاد و به سال 1340 هَ . ق . مرحوم آیت اﷲ حائری را به قم دعوت کرد و با انتقال ایشان از اراک به قم حوزه ٔ علمی رونق گرفت . از جمله آثار وی تعمیر مدرسه ٔ فیضیه و دارالشفاء و ساختمان چند مسجد است .از تألیفات اوست : 1- مناسک حج ، با توجه به فتوای همه ٔ مراجع تقلید و به سبکی ساده و روان نگارش یافته و ازاینرو عمل بدان در هر زمان مجری است . 2- الفیض ، و این کتابی است استدلالی درباره ٔ چند مسئله از قبیل مسئله ٔ عدم تنجیس متنجس و عدم انفعال آب قلیل و غیره . 3- حاشیه بر کفایة الاصول . 4- حاشیه بر مکاتب شیخ انصاری . 5- حاشیه بر عروة الوثقی . 6- وسیلة النجاة. 7- ذخیرة العباد. وی به سال 1369 هَ .ق . / 1329 هَ . ش . در 78سالگی وفات یافت و در ایوان طلا در جوار حضرت معصومه مدفون گردید. کلمه ٔ آیت الفیض ماده ٔ تاریخ وفات اوست . (انجم فروزان ص 138، رجال قم ، قم را بشناسید، قم و روحانیت ص 155 و 156، مقدمه ٔ محجة البیضاء).


فیض . [ ف َ ] (اِخ ) (ملا محسن ) محمدبن مرتضی بن شاه محمود، ملقب به محسن . از بزرگترین علمای امامیه ٔ قرن یازدهم هجری معاصر شاه عباس ثانی است که در فقه و حدیث و تفسیر و فلسفه صاحب نظر و دارای تألیفات گرانبهایی میباشد. وی از پیشروان روش جمع بین اصول شریعت و طریقت و حکمت بود. در مقدمه ٔ محجة البیضاء آمده است که ملا محسن فیض در چهار میدان گوی سبقت از همگنان ربوده است . وی با بسط مبانی فلسفی و تطبیق آن با مبانی شرعی از سایر دانشمندان ممتاز گردیده است ، و در کثرت و تنوع تألیف سرآمد دانشمندان به شمار میرود. در کتاب زهرالربیع آمده : استاد محقق ملا محمد فیض کاشانی صاحب وافی و غیره و مؤلف نزدیک به دویست کتاب و رساله ،در قم پرورش یافت و چون شنید که سید ماجد بحرانی به شیراز رحل اقامت افکنده به آن شهر عزیمت کرد و علوم عقلی را از استاد بزرگ آخوند ملا صدرالدین شیرازی فراگرفت و به دامادی او مفتخر گردید. ملا محسن خود سه فهرست برای معرفی تألیفات خود نگاشته و به طوری که از آن فهرستها به دست می آید وی بیش از هشتاد تألیف از خود به جا گذاشته که اغلب آنها مکرر به چاپ رسیده است . از تألیفات اوست : 1- کتاب الوافی . 2- تفسیر الصافی . 3- تفسیر الاصفی . 4- علم الیقین . 5- عین الیقین . 6- الافق المبین . 7- الامالی . 8- تشریح العالم . 9- الجبر و الاختیار. 10- جلاء العیون . 11- حاشیه بر رواشح سماویّه ٔ میرداماد. 12- فهرست مصنفات خود، که اسامی تمامی آنها و موضوع و شماره ٔ ابیات و تاریخ تألیف و بعض مزایای دیگر هر یک را مشروحاً حاوی است . 13- المحجة البیضاء فی احیاء الاحیاء. 14- مشواق ، در تعبیر وتفسیر اصطلاحات شعراء و عرفاء. 15- معتصم الشیعه ، درفقه . 16- مفاتیح الشرایع، در فقه . از اشعار اوست :
من این زهد ریایی را نمیدانم نمیدانم
رسوم پارسایی را نمیدانم نمیدانم
یکی گویم یکی دانم یکی بینم یکی باشم
دوتایی و سه تایی را نمیدانم نمیدانم
بغیر مهر مهرویان که تابد بر دل و بر جان
طریق روشنایی را نمیدانم نمیدانم
من ار نیکم وگر بد «فیض » گو مردم ندانندم
زبان خودستایی را نمیدانم نمیدانم .

#


سالک راه حق بیا نور هدی ز ما طلب
نور بصیرت از در عترت مصطفی طلب
هست سفینه ٔ نجات عترت و ناخدا خدا
دست در این سفینه زن دامن ناخدا طلب .

#


آنکه مست جانان نیست عارف ار بود عام است
هرکه نیستش ذوقی شعله گر بود خام است
هرزه گردد اسکندر درمیان تاریکی
آب زندگی باده ست چشمه ٔ خضر جام است .

#


با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
رفتم چومن از میان تو گشتی پیدا
تا من بودی منت نمیدانستم .
وی به سال 1091 هَ .ق . در کاشان وفات یافت و در قبرستان آن شهر مقبره ٔ او مشهور و محل رفت وآمد و نذورات است . رجوع به زهرالربیع و قصص العلماء وروضات الجنات و الذریعة و مقدمه ٔ محجة البیضاء و انجم فروزان شود.

فیض . [ ف َ ] (اِخ ) رجوع به فیض (ملا محسن ) شود.


فیض . [ ف َ ] (اِخ ) علی اکبربن محمد.از نویسندگان و شاعران و خطاطان مشهور قم و پدر مرحوم آیت اﷲ میرزا محمد فیض است . کتیبه ٔ ضریح آستانه ٔ قم به خط ثلث از آثار اوست . تألیفاتی دارد از جمله : 1- جنگ و تذکره ای در ادبیات و حالات شعرای قم . دیوان اشعار وی نیز ضمیمه ٔ همین کتاب است در مجلدی مشتمل بر بیش از یکهزار صفحه با خط زیبای خود مؤلف ، و در کتابخانه ٔ شخصی عباس فیض در قم نگاهداری میشود. 2- تاریخ قم ، خطی . 3- فرامین فتحعلی شاه . از اشعار اوست :
من و گیسوی تو در هر شب و هر روز نهیم
همچو محنت زدگان بر زبر زانو سر
او به زانو بنهد سر ز رسایی و کشی
من به زانو بنهم سر ز خیالات و فِکَر.

#


چرا دل ببندم در این زندگانی
که این زندگانی دو روزی است فانی
به حق خداوند فرد یگانه
که بی مثل و شبه است و انباز و ثانی
همان صحبت دوستان است و یاران
اگر حاصلی هست در زندگانی .
وی به سال 1312 هَ . ق . در کربلا وفات یافت و در همانجا مدفون گردید.(تاریخ قم ) (انجم فروزان ).

فیض . [ ف َ ] (اِخ ) لقب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم بدان جهت که بسیارجود بود. (منتهی الارب ).


فیض . [ ف َ] (اِخ ) رود نیل . (منتهی الارب ). رجوع به نیل شود.


فیض .[ ف َ ] (ع اِ) مرگ . || (ص ) اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، فیوض ، افیاض . (اقرب الموارد): اعطاه غیضاً من فَیْض ؛ یعنی اندکی از بسیار به وی داد. || (مص ) بسیار شدن آب چندانکه روان گردد. (از منتهی الارب ). فیوض . فیضان . فیضوضة. (از اقرب الموارد). || لبالب رفتن رود. (منتهی الارب ). || پر شدن ظرف . (اقرب الموارد). || آشکار کردن راز را. (منتهی الارب ). پر شدن سینه از راز که کتمان نتوان کرد. (از اقرب الموارد). || مردن . || برآمدن جان کسی . || فاش گردیدن خبر. || بسیار شدن چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || روان شدن هر چیزی . (اقرب الموارد). || روان شدن اشک . (منتهی الارب ). || (اِمص ) ریزش . || بسیاری آب . || بخشش . عطا. (فرهنگ فارسی معین ). عطیه . لطف :
ز فیض دولت بیدار دیده میخواهم
که صبح را دهم از گریه توشه ٔ شبگیر.

خاقانی .


نیست یک دم که بنده خاقانی
غرقه ٔ فیض مکرمات تو نیست .

خاقانی .


روس و خزران بگریزند که در بحر خزر
فیض آن کعب جواهرحشر آمیخته اند.

خاقانی .


دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من درّ عدن نمی کند.

حافظ.


بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش .

حافظ.


- غیضی از فیضی ؛ اندکی از بیش . مختصری از بسیار : جریده ٔ انصاف به خانه ٔ عدل این دولت مزین شده و این خود غیضی است از فیضی و جزئی است از کلی . (سندبادنامه ).
- فیض راندن ؛ اظهار بخشش و بزرگی کردن :
جان فشانم عقل پاشم فیض رانم دل دهم
طبع عالم کیست تا گردد عمل فرمای من ؟

خاقانی .


|| بخشایش و لطف و عطیه ٔ الهی : و هر دو ازفیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شدند. (کلیله و دمنه ).
امروز که تشنه زیر خاکی
فیض از کرم خدات جویم .

خاقانی .


هین بگو ای فیض رحمان هین بگو ای ظل حق
هین بگو ای حرز امت هین بگو ای مقتدا.

خاقانی .


فیض کرم را سخنم درگرفت
بار من افکند و مرا برگرفت .

نظامی .


فیض کرم کرد مواسای خویش
قطره ای افکند ز دریای خویش .

نظامی .


نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره ای در کار او کن .

نظامی .


وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش .

سعدی (دیوان چ مصفا ص 789).


|| جوشش :
اتصال نجوم خاطر او
فیض طبع مرا نویدگر است .

خاقانی .


|| (اصطلاح صوفیه ) القاء امری است در قلب بطریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب . || (اصطلاح صوفیه ) بمعنای فعل فاعلی است که فعل او دایم بود و برای غرض و عوض نباشد. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح صوفیه ) مرادف جود است . (فرهنگ فارسی معین از اسفار و فرهنگ اصطلاحات صوفیه ٔ سجادی ).
- فیض ابد ؛ بهره ٔ دائمی . لطف حق که ابدی است . فیض ازل .فیض ازلی :
دل به رصدگاه دهر بیش بها گوهری است
دخل ابد عشر او فیض ابد کان او.

خاقانی .


- فیض ازل ، فیض ازلی ؛ بخشش خداوند. لطف الهی . (فرهنگ فارسی معین ) :
فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست
آب خضر نصیبه ٔ اسکندر آمدی .

حافظ.


- فیض اقدس ؛ در اصطلاح فلاسفه و صوفیان ، قضاء ازلی و ثبوت اشیاء است در علم حق به نظام الیق و افضل . از جهت تابعیت آن اسماء و صفات حق را که عین ذات اوست و وجود آن ماهیات در خارج به افاضه ٔ وجود بر آنهاست برحسب اوقات و استعدادات مخصوص از حق تعالی که فیض مقدس است . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ مصطلحات صوفیه ٔ سیدجعفر سجادی ).
- فیض روح القدس ؛ (اصطلاح صوفیه ) عنایت و لطف روح القدس ، چنانکه به مریم . (فرهنگ فارسی معین ) :
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.

حافظ.


- فیض مقدس ؛ (اصطلاح تصوف ) تجلیات آسمانی است که موجب ظهور چیزی است که در خارج وجود استعدادات آن اعیان را تقاضا کرده است . (از آنندراج ). وآن مرتب بر فیض اقدس است زیرا بواسطه ٔ فیض اقدس اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها در عالم علم تحصل می یابد و بواسطه ٔ فیض مقدس اعیان و لوازم آنها در عالم عین تحقق می یابد. از فیض مقدس به نفس رحمانی و وجودمنبسط هم تعبیر شده است و بالجمله مرتبت تجلیات اسماء را که موجب ظهور و بروز مقتضیات اعیان در خارج است فیض مقدس نامیده اند. (فرهنگ فارسی معین از اسفار، مشاعر و شرح منظومه ).

فرهنگ عمید

۱. سود، بهره، و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی.
۲. [مجاز] توفیق، سعادت.
۳. (تصوف ) آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمتِ کسب به قلب القا می شود.
۴. [قدیمی] بخشش، جود.
۵. [قدیمی] روان گشتن آب، ریزش.
۶. [قدیمی] آب روان.

دانشنامه عمومی

کرامت


فیض (استان بسکره). فیض (به عربی: الفیض) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بسکره واقع شده است. فیض ۱۲٬۴۸۲ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای الجزایر

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی موهبت) در اصطلاح حکمای اسلامی، سَرَیان و صدور عالم از جانب خداوند، مانند فیضان نور از آفتاب. حکمای مسلمان، بر این عقیده اند که همۀ کائنات به صورت تدریجی و با سیر نزولی از ذات واحد حق نشأت گرفته اند و لذا کثرت ظاهری موجودات منافاتی با وحدت وجود ندارد. اصل این قضیه از حکمت نو افلاطونی سرچشمه گرفته و کسانی چون فارابی و ابن سینا آن را کمابیش پذیرفته اند، هرچند کسانی چون امام محمد غزالی آن را رد کرده اند. همچنین، نزد محی الدین بن عربی، حدوث کائنات نتیجۀ فیض الهی، از نوع تجلّی و اشراق است که در دو مرحله (دو تجلّی) صورت پذیرفته. در مرحلۀ اول، که آن را فیض اقدس می خواند، موجودات در عالم علم خداوند، با استعدادهای ویژۀ آن ها، ایجاد می شوند. از این موجودات در اصطلاح ابن عربی به «اعیان ثابته» تعبیر می شود. در تجلی دوم، که آن را فیض مقدس می خواند، اعیان ثابته در عالم خارج ظاهر می شوند. بنابراین، هر موجودی در عالَم، مظهر عین ثابت آن در عالَم علم خداست. البته تجلی در اصل یکی بیش نیست که اگر از بالا در آن نظر شود فیض اقدس و اگر از پایین نگریسته شود فیض مقدس خوانده می شود. فیض در الهیات مسیحی، لطف پروردگار است که برای رستگاری انسان ضروری است و آن، موهبتی بدون شرط «قابلیت» از سوی خداوند است که با کوشش انسان قابل کسب یا تحصیل نیست. در تفکر مسیحی، فیض همچنین بر حضور خدا در تاریخ بشر دلالت می کند. مسیحیان دربارۀ چگونگی کسب فیض با توسل به آیین های مقدّس اختلاف نظر دارند. کاتولیک ها آیین های مقدس را اعطا کنندۀ فیض می دانند و پروتستان ها آن ها را فقط آیاتی از فیض الهی می شمارند، اما نزد ارتدوکس ها، فیض مشارکت انسان در حیات الهی است. در کلیسای غرب، بیشتر به قدرت شفابخشی به بیماری های انسان تعبیر می شود. نیز ← تجلّی

فرهنگ فارسی ساره

بهره


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِکْرَامِ: ارجمندی-صفاتی که واسطه فیض اند
معنی تَفِیضُ: لبریز می شود(از کلمه فیض به معنی لبریز شدن بر اثر پری است ، وقتی گفته میشود فاض الاناء بما فیه معنایش این است که ظرف از آنچه که در آن است لبریز شد )
معنی یُجْبَیٰ: جمع می شود (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است ، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انواع ...
معنی یَجْتَبِی: بر می گزیند (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است ، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انواع...
معنی یَجْتَبِیکَ: تو را برگزید (اجتباء در اصل به معنای جمع کردن است ، و لیکن نه هر جمع کردنی بلکه جمع کردنی همراه با برگزیدن و انتخاب کردن. مانند جمله فاجتبیه ربه و اجتباء و برگزیدن یک بنده توسط خداوند به این معنی است که او را به فیض الهی خود اختصاص داده در نتیجه انوا...
تکرار در قرآن: ۹(بار)
پرشدن. جاری شدن فیومی در مصباح گوید:«فاضَ السَّیْلُ فَیْضاً» یعنی سیل زیاد و جاری شد «فاضَ‏الِاناءُ فَیْضاً» ظرف از آب پر شد. «اَفاضَهُ صاحِبُهُ» صاحبش ظرف را پر کرد. «اَفاضُوا مِنْ مِنی اِلی مَکَةٍ» از منی به مکه برگشتند. . می‏بینی که در اثر شناختن حق چشمشان پر از اشک شد. در مجمع فرمود: فیض العین پر شدن آن از اشک است چنانکه فیض النهر پر شدن آن از آب است. . افاضه از عرفات به مشعر همان کوچ و برگشتن است به مشعر. علت تعبیر به افاضه ظاهراً برای کثرت است یعنی کوچ با کثرت به سیلان آب از کثرت، تشبیه شده لذا در مجمع آن را «دفع شدید از عرفات به مزدلفه بااجتماع و کثرت» گفته است. . نقل است: قریش و هم پیمانهایشان در مشعر وقوف کرده و به عرفات نمی‏آمدند و می‏گفتند: ما اهل حرم هستیم از حرم جدا نمی‏شویم خداوند دستور داد از مردم جدا نشوند و مانند همه به عرفات رفته و از آنجه به مشعر بکوچند. . خدا داناتر است با آنچه در آن وارد می‏شوید او در گواهی میان من و شما و کافی است. در مجمع گفته افاضه داخل شدن به عمل است بروجه سرازیر شدن. علی هذا معنی جریان در آن ملحوظ است. . افاضه در آیه به معنی ریختن و جاری کردن است پس افاضه لازم و متعدی هر دو آمده است. یعنی اهل آتش با اهل بهشت گویند از آب بر ما بریزید...

پیشنهاد کاربران

خیلی بد بود

فیضیدن = بهره بردن و لذت بردن از چیزی.
فیضاندن = سود رساندن و باعث لذت کسی شدن.

فیض:
فِیض: کوچ کردن
اَفَضتُم: کوچ کنید.
ریشه فعل از سه حرف "فیض" تشکیل شده است.
ترکیب واژه فوق به شکل زیر است:
اَفَض - تُم
فعل - ضمیر متصل مرفوعی
فعل از باب اِفعال است. اَفعَلَ یُفعِلُ اِفعال
فعل ماضی است.
آیه ۱۹۷ سوره بقره به این واژه اشاره دارد:
. . . فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ. . .
یعنی : . . . پس هنگامی که از عرفات کوچ کردید. . .

کوچ کردن

بهره بردن - استفاده کردن ، سود بخشیدن

فیض به معنی مقام بالا است

افتادگی اموز اگر طالب فیضی
در این مصراع به خوبی به معنی فیض اشاره شده که به معنی جایگاه والا و رسیدن به مقام منزلت وخوشبختی میباشد

به معنای لذت بردن هم هست

به معنای لطف ، لبریز، فراوانی، . . .



کلمات دیگر: