مترادف صیغه : متعه، نکاح موقت، شکل، صورت، فرم، هیئت، خطبه
صیغه
مترادف صیغه : متعه، نکاح موقت، شکل، صورت، فرم، هیئت، خطبه
فارسی به انگلیسی
fashion, formula, concubine, form, model, paradigm
concubine
عربی به فارسی
قطع , اندازه شکل , نسبت , فورمول
مترادف و متضاد
متعه، نکاحموقت
شکل، صورت، فرم، هیئت
خطبه
۱. متعه، نکاحموقت
۲. شکل، صورت، فرم، هیئت
۳. خطبه
فرهنگ فارسی
اشکنه
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
صیغة. [ ص َی ْ ی ِ غ َ ] (ع اِ) اشکنه . (منتهی الارب ).
صیغة. [ ص َی ْ ی ِ غ َ ] ( ع اِ ) اشکنه. ( منتهی الارب ).
صیغه. [ غ َ /غ ِ ] ( از ع اِ ) متعه. در تداول عوام ، و عرف فقها، زنی است که او را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دائمی و همیشگی با ذکر مهر و آنرا شرایط و احکام خاصی است. از جمله آنکه زن صیغه را طلاق نیست و چون مدت معین او بسر آید از شوی خویش بریده گردد و او را از مال شوی و شوی را از مال وی ارث نیست مگر با شرط وعده او دو طهر است :
چنان رسم بد در جهان رو نهفت
که بی صیغه مرغان نگردند جفت.
مگر ما از صیغه ایم و شما از عقدی .
چنان رسم بد در جهان رو نهفت
که بی صیغه مرغان نگردند جفت .
شفیع اثر(از آنندراج ).
- امثال :
مگر ما از صیغه ایم و شما از عقدی .
صیغة. [ غ َ ] (ع اِ)خلقت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). نوع . (اقرب الموارد). || طور. طریقت . ریخت . شکل . || هیأتی است که حاصل شود کلمه را باعتبار تقدم و تأخر حروف و حرکات و سکون آن . (غیاث اللغات ). صورت کلمه . صورت . ج ، صَیغ: صیغه ٔ مفرد. صیغه ٔ جمع. || (ص ) سهام صیغه ؛ یعنی همه از کار و عمل یک کس است . (منتهی الارب ). || (اِ) اصل : هو من صیغة کریمه ؛ یعنی از اصل بزرگ است . (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، مُتعه.
۳. (اسم ) (ادبی ) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: صیغهٴ مفرد، صیغهٴ تثنیه، صیغهٴ جمع.
۴. (اسم ) (فقه، حقوق ) عبارتی که هنگام معامله و خریدوفروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است.
۵. (اسم ) نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل.
۶. (اسم ) [قدیمی] عنوان.
* صیغه جاری کردن: (فقه، حقوق ) صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق، یا معامله را خواندن.
۱. نکاح موقت.
۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.
۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: صیغهٴ مفرد، صیغهٴ تثنیه، صیغهٴ جمع.
۴. (اسم) (فقه، حقوق) عبارتی که هنگام معامله و خریدوفروش و عقد نکاح بر زبان جاری میکنند و دلیل بر رضای طرفین است.
۵. (اسم) نوع؛ هیئت؛ اصل؛ ریخت؛ شکل.
۶. (اسم) [قدیمی] عنوان.
〈 صیغه جاری کردن: (فقه، حقوق) صیغه خواندن؛ صیغۀ عقد ازدواج، طلاق، یا معامله را خواندن.
دانشنامه عمومی
متعه یا نوعی ازدواج موقت در مذهب شیعه
صورت های مختلف کلمات و عبارات به خصوص افعال در دستور زبان
عبارت مخصوص هر قرارداد (به خصوص در حقوق اسلامی)
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:ساخت