عزوبت. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی. ( ناظم الاطباء ). بی همسری. مجرد بودن. رجوع به عزوبة شود. عزوبة. [ ع َ ب َ ] ( ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه. ( منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. ( از اقرب الموارد ). عزوبة. [ع ُ ب َ ] ( ع مص ) بی زن و بی شوهر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ): عزب الرجل ؛ آن مرد را اهل و خانواده نبوده است. ( از اقرب الموارد ). عُزبة. و رجوع به عزبة شود. || ( اِمص ) بی زنی و بی شوئی. ( منتهی الارب ). بی همسری. مجردی. عزوبت. و رجوع به عزوبت شود.
عزوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی . (ناظم الاطباء). بی همسری . مجرد بودن . رجوع به عزوبة شود.
فرهنگ عمید
عزب بودن، تنها بودن، بی همسر بودن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] عزوبت به معنای عزب بودن و تجرد می باشد. از احکام آن در باب نکاح سخن گفته اند. ← در نکاح ۱. ↑ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۵. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۳۸۲. ...