مترادف عریش : کجاوه، محمل، هودج، آلونک، کاشانه، کلبه، کومه، لانه، سایبان، مظله، چادر، خیمه
عریش
مترادف عریش : کجاوه، محمل، هودج، آلونک، کاشانه، کلبه، کومه، لانه، سایبان، مظله، چادر، خیمه
مترادف و متضاد
۱. کجاوه، محمل، هودج
۲. آلونک، کاشانه، کلبه، کومه، لانه
۳. سایبان، مظله
۴. چادر، خیمه
فرهنگ فارسی
شهری است که اولین عمل مصر از ناحیه شام بر ساحل دریای روم و در میان رمل و ریگستان بوده است و در وجه و در میان رمل و ریگستان بوده است و در وجه تسمیه آن گویند آنگاه که برادران یوسف ( ع ) بر اثر قحط سالی شام به مصر روی آوردند در این ناحیه از جانب ماموران یوسف ( ع ) دستگیر شدند و در مدتی که آنان به انتظار اجازه یوسف برای ورود آنها به داخل مصر در آنجا ماندند برای خود سایه بان و عریشی ساختند تا از گرمای آفتاب در امان باشند لذا بدین نام شهرت یافته است و گویند فاصله آن تا وراده سه فرسخ است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
عریش . [ ع َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است که اولین عمل مصر از ناحیه ٔ شام بر ساحل دریای روم و در میان رمل و ریگستان بوده است . و در وجه تسمیه ٔ آن گویند آنگاه که برادران یوسف (ع ) بر اثر قحطسالی شام به مصر روی آوردند در این ناحیه از جانب مأموران یوسف (ع ) دستگیر شدند و در مدتی که آنان به انتظار اجازه ٔ یوسف برای ورود آنها به داخل مصر در آنجا ماندند، برای خود سایه بان و عریشی ساختند تا از گرمای آفتاب در امان باشند، لذا بدین نام شهرت یافته است . و گویند فاصله ٔ آن تا وَرّادة سه فرسخ است . و در وصف آن نوشته اند که شهری است بزرگ و مهم و در روزگار فرعون جزو حرس مصر بود و آن آخرین شهر از اعمال مصر است که به شام متصل می باشد. و والی «جفار» حکومت آن را به دست دارد و مقر وی نیز در این شهر است . عریش را دو جامع و مسجد و دو منبر است ، هوای آن سالم و خوش و آب آن شیرین و گواراست . و در آن بازاری است بزرگ و نخلهای بسیار دارد و انواع خرما و انار در آنجا بعمل می آیدو تاجران و سوداگران را نمایندگان و وکلائی در این شهر میباشد. اهالی این شهر از بنی جذام هستند. و فاصله ٔ آن تا هر یک از دو چاه ابواسحاق شش میل است و نیز با هر یک از شجرتین (که اولین اعمال شام است ) و برمکیه و رفح ، شش میل فاصله دارد. (از معجم البلدان ). شهری بر ساحل بحرالروم بر مغرب غزه . (از ابن بطوطه ).
حلقه گرد او چو رز گرد عریش
همچنانکه بت پرستان بر کشیش .
مولوی .
انواع اعناب حدایق چون احداق کواعب اتراب برعرش عریش بسان حورات قاصرات الطرف گردن ملاحت افراشته و تتق سبز مکلل به در و عقیق فروگذاشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ). || خانه از چوب و یز ساخته ، و کازه . (منتهی الارب ). کازه و کلبه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی است شبیه خیمه که از چوب و ثمام سازند. (از اقرب الموارد). خانه از چوب و گیاه ساخته . کومه . کلبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، عُرُش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و خانه های مکه را که عرش نامند از همین معنی است چه آنها بصورت چوبهایی هستند که سایه بانی بر آنها قرار دارد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هر پوشش که سایه افکند وسایه بان . (منتهی الارب ). بیت که در سایه ٔ آن قرار گیرند. (از اقرب الموارد) :
در عریش او را یکی زایربیافت
کو بهر دو دست خود زنبیل بافت .
مولوی .
|| بودن چهار یا پنج درخت خرما از یک بیخ . (منتهی الارب ). در یک ریشه چهار یا پنج نخل بودن . (از اقرب الموارد).
حلقه گرد او چو رز گرد عریش
همچنانکه بت پرستان بر کشیش.
در عریش او را یکی زایربیافت
کو بهر دو دست خود زنبیل بافت.
عریش. [ ع َ ] ( اِخ ) ( الَ... ) شهری است که اولین عمل مصر از ناحیه شام بر ساحل دریای روم و در میان رمل و ریگستان بوده است. و در وجه تسمیه آن گویند آنگاه که برادران یوسف ( ع ) بر اثر قحطسالی شام به مصر روی آوردند در این ناحیه از جانب مأموران یوسف ( ع ) دستگیر شدند و در مدتی که آنان به انتظار اجازه یوسف برای ورود آنها به داخل مصر در آنجا ماندند، برای خود سایه بان و عریشی ساختند تا از گرمای آفتاب در امان باشند، لذا بدین نام شهرت یافته است. و گویند فاصله آن تا وَرّادة سه فرسخ است. و در وصف آن نوشته اند که شهری است بزرگ و مهم و در روزگار فرعون جزو حرس مصر بود و آن آخرین شهر از اعمال مصر است که به شام متصل می باشد. و والی «جفار» حکومت آن را به دست دارد و مقر وی نیز در این شهر است. عریش را دو جامع و مسجد و دو منبر است ، هوای آن سالم و خوش و آب آن شیرین و گواراست. و در آن بازاری است بزرگ و نخلهای بسیار دارد و انواع خرما و انار در آنجا بعمل می آیدو تاجران و سوداگران را نمایندگان و وکلائی در این شهر میباشد. اهالی این شهر از بنی جذام هستند. و فاصله آن تا هر یک از دو چاه ابواسحاق شش میل است و نیز با هر یک از شجرتین ( که اولین اعمال شام است ) و برمکیه و رفح ، شش میل فاصله دارد. ( از معجم البلدان ). شهری بر ساحل بحرالروم بر مغرب غزه. ( از ابن بطوطه ).
فرهنگ عمید
۲. داربستی که شاخه های درخت انگور را بر آن می آویزند.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(نام باستانی: رینوکولورا، یا: رینوکورورا) مرکز استان شمال سینا و بزرگ ترین شهر در شمال شرقی شبه جزیرۀ سینا، در ساحل دریای مدیترانه. جمعیت آن ۱۱۲,۴۰۰ نفر است (۲۰۰۱). نزدیک مصب وادی العریش، طولانی ترین رود فصلی صحرای سینا و در ۳۴۴کیلومتری شمال شرقی قاهره قرار دارد. در عهد سلاطین حبشی مصر، تبعیدگاه مجرمان بود و رینوکوکورا یا رینوکورورا، به معنای «بینی بریدگان» نامیده می شد. بودئن اول، شاه اورشلیم (۱۱۰۰ـ۱۱۱۸م)، در این شهر درگذشت. عثمانی ها در ۹۶۷ق/۱۵۶۰ تأسیساتی در آن جا برپا کردند. در ۱۲۱۴ق/۱۷۹۹ به اشغال ناپلئون درآمد. در جنگ جهانی اول موضع مهمی در پیشروی بریتانیا به سمت فلسطین بود. در جنگ ۱۹۶۷ به اشغال ارتش اشغالگر اسرائیل درآمد و در ۱۹۷۹ دوباره به کشور مصر بازگردانده شد.