کلمه جو
صفحه اصلی

فسحت


برابر پارسی : فراخی

فارسی به انگلیسی

space, amplitude, liberty


فرهنگ فارسی

فراخی، گشادگی، فراخی مکان، میدان
( اسم ) ۱ - گشادگی فراخی مکان ۲ - گنجایش وسعت .

فرهنگ معین

(فُ حَ ) [ ع . فسحة ] (اِمص . ) ۱ - گشادگی ، فراخی . ۲ - گنجایش ، وسعت .

لغت نامه دهخدا

فسحت. [ ف ُ ح َ ] ( ع اِمص ) گشادگی و فراخی مکان. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از غیاث ) : عرصه عزیمت فسحتی تمام و اتساعی کامل دارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ما را اگر فسحت ولایتی هست ، اضعاف آن مؤون سپاه و وجوه اطماع و انواع محافظات در مقابل ایستاده است. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گرمیش را ضجرتی و حالتی
زآن تبش دل را گشادی فسحتی.
مولوی.
فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخن گوی گوی.
سعدی.
|| گنجایش. وسعت. ( فرهنگ فارسی معین ). || گشادگی خاطر. شادمانی : برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کرد که... ( گلستان سعدی ). رجوع به فسحة شود.

فسحة. [ ف ُ ح َ ] ( ع اِمص ) فراخی. ( منتهی الارب ).

فسحت . [ ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) گشادگی و فراخی مکان . (فرهنگ فارسی معین ) (از غیاث ) : عرصه ٔ عزیمت فسحتی تمام و اتساعی کامل دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ما را اگر فسحت ولایتی هست ، اضعاف آن مؤون سپاه و وجوه اطماع و انواع محافظات در مقابل ایستاده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
گرمیش را ضجرتی و حالتی
زآن تبش دل را گشادی فسحتی .

مولوی .


فسحت میدان ارادت بیار
تا بزند مرد سخن گوی گوی .

سعدی .


|| گنجایش . وسعت . (فرهنگ فارسی معین ). || گشادگی خاطر. شادمانی : برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کرد که ... (گلستان سعدی ). رجوع به فسحة شود.

فرهنگ عمید

۱. فراخی، گشادگی.
۲. [مجاز] بی حدونهایت بودن، بسیاری.
۳. [مجاز] شادی، مسرت، گشایش خاطر.
۴. [مجاز] مجال، فرصت.

پیشنهاد کاربران

فراخی، میدان

گشادگی و فراخی

وسعت


کلمات دیگر: