کلمه جو
صفحه اصلی

فتحه


برابر پارسی : زِبَر

فارسی به انگلیسی

name of the vowel point called in persian

عربی به فارسی

روزنه , شکاف , رخنه , شکافتن , درزپيدا کردن , درز گرفتن , صداي بهم خوردن فلز , جرنگ جرنگ , دريچه , نصفه در , روي تخم نشستن (مرغ) , انديشيدن , پختن , ايجاد کردن , تخم گذاشتن , تخم دادن , جوجه بيرون امدن , جوجه گير ي , درامد , نتيجه , خط انداختن , هاشور زدن , سوراخ , گودال , حفره , نقب , لا نه خرگوش و امثال ان , روزنه کندن , در لا نه کردن , شاخابه , خليج کوچک , خور , راه دخول


فرهنگ فارسی

علامت حرکت فتح که درروی حرف گذاشته میشود، زبر
( اسم ) ۱ - علامت فتح زبر جمع : فتحات ۲ - شکاف قلم .
فرجه . شکفتگی

فرهنگ معین

(فَ حِ ) [ ع . فتحة ] (اِ. ) علامت حرکت فتح که بالای حرف گذاشته می شود، زبر، ج . فتحات .

لغت نامه دهخدا

( فتحة ) فتحة. [ ف ُ ح َ ] ( ع اِ ) فرجه. ( اقرب الموارد ). شکفتگی. ( منتهی الارب ). || نازش مردم به چیزی که دارد، از ملک و ادب و از علم و هنر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فتحه. [ ف َ ح َ / ح ِ ] ( از ع ، اِ ) علامت حرکت فتح. ( اقرب الموارد ). زبر، و استعمال این نزد بصریان در مبنی و معرب هر دو آمده. ( غیاث ). صورت آن در کتابت این است : «». ( یادداشت بخط مؤلف ) :
امروز بیامدی به صلحش
کش فتحه و ضمه برنشاندی.
سعدی.
|| شکاف قلم. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فتح شود.

فتحه . [ ف َ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) علامت حرکت فتح . (اقرب الموارد). زبر، و استعمال این نزد بصریان در مبنی و معرب هر دو آمده . (غیاث ). صورت آن در کتابت این است : «». (یادداشت بخط مؤلف ) :
امروز بیامدی به صلحش
کش فتحه و ضمه برنشاندی .

سعدی .


|| شکاف قلم . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فتح شود.

فتحة. [ ف ُ ح َ ] (ع اِ) فرجه . (اقرب الموارد). شکفتگی . (منتهی الارب ). || نازش مردم به چیزی که دارد، از ملک و ادب و از علم و هنر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده می شود، زِبَر.
۲. نشانۀ این حرکت که در روی حرف گذاشته می شود.

دانشنامه عمومی

زِبَر.


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن این است:
آنکا ( سنسکریت )

فتحه:علامتی است که بالای حروف قرار میگیرد و در روی حروف گذاشته میشود.


کلمات دیگر: