کلمه جو
صفحه اصلی

ضمن


مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان

برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

فارسی به انگلیسی

meantime, interim


meantime, interim, contents

عربی به فارسی

در داخل , توي , در توي , در حدود , مطابق , باندازه , در ظرف , در مدت , در حصار


مترادف و متضاد

اثنا، حین، خلال، طی


۱. اثنا، حین، خلال، طی
۲. بین، داخل، درون، میان


بین، داخل، درون، میان


فرهنگ فارسی

درون، اندرون، میان، داخل چیزی
( اسم ) درون داخل چیزی . ۲ - شکن و نورد کتاب و جز آن . ۳ - بین میان . توضیح لازم الاضافه است . یا ضمن صحبت . در میان سخن در اثنائ کلام ضمن اللفظ . یا در ضمن . ضمنا .
بر جای ماندن و عاجر شدن بر جا ماندگی .

فرهنگ معین

(ضَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. 2 - عاشق .


(ض ) [ ع . ] (اِ.) درون ، میان .


(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .


(ضَ مِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. ۲ - عاشق .
(ض ) [ ع . ] (اِ. ) درون ، میان .
(ضَ مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برجای ماندن . ۲ - عاجز شدن .

لغت نامه دهخدا

ضمن . [ ض َ م َ ] (ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن . (منتهی الارب ). بر جای ماندن . (منتخب اللغات ). برجاماندگی . (منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری . || پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).


ضمن. [ ض ِ ] ( ع اِ ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است. گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه. ( منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن. ( منتخب اللغات ). اندرون. ( غیاث ) : و رهینه دوام ملک در ضمن آن به دست آید. ( کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 442 ).
- ضمناً ؛ در ضمن.
- ضمن اللفظ ؛ صنعتی است در شعر که از میان لفظی ، لفظ دیگر مذکور سازند، چنانکه در این بیت :
تو بی نظیر جهانی و من نظر نکنم
بجانبی که ندارد رخ تو تاب نظر.
؟ ( از آنندراج و غیاث ).
- ضمن صحبت ؛ در میان سخن. در اثناء کلام.

ضمن. [ ض َ م َ ] ( ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن. ( منتهی الارب ). بر جای ماندن. ( منتخب اللغات ). برجاماندگی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری. || پذیرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ).

ضمن. [ ض َ م ِ ] ( ع ص ) عاشق.( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده. زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. ( مهذب الاسماء ). برجای مانده و مبتلی شده بمرض. ( منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ضمناً؛ ای من کتب نفسه فی دیوان الضمنی او الزمنی لیعذر عن الجهاد بعث کذلک.

ضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض . (منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ضمناً؛ ای من کتب نفسه فی دیوان الضمنی او الزمنی لیعذر عن الجهاد بعث کذلک .


ضمن . [ ض ِ ] (ع اِ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است . گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه . (منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن . (منتخب اللغات ). اندرون . (غیاث ) : و رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن به دست آید. (کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 442).
- ضمناً ؛ در ضمن .
- ضمن اللفظ ؛ صنعتی است در شعر که از میان لفظی ، لفظ دیگر مذکور سازند، چنانکه در این بیت :
تو بی نظیر جهانی و من نظر نکنم
بجانبی که ندارد رخ تو تاب نظر.

؟ (از آنندراج و غیاث ).


- ضمن صحبت ؛ در میان سخن . در اثناء کلام .

فرهنگ عمید

برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری.
درون، اندرون، میان، داخل.

برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمین‌گیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمین‌گیری.


درون؛ اندرون؛ میان؛ داخل.


فرهنگ فارسی ساره

افزون ، افزون بر، درکنار


جدول کلمات

درون چیزی

پیشنهاد کاربران

ضمانت کردن ویابه عهده گرفتن

Among

ضمانت کرد

همراه با. . .

با توجه به . . .


کلمات دیگر: