مترادف ضمن : اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان
برابر پارسی : درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار
meantime, interim
در داخل , توي , در توي , در حدود , مطابق , باندازه , در ظرف , در مدت , در حصار
اثنا، حین، خلال، طی
۱. اثنا، حین، خلال، طی
۲. بین، داخل، درون، میان
بین، داخل، درون، میان
(ضَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. 2 - عاشق .
(ض ) [ ع . ] (اِ.) درون ، میان .
(ضَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برجای ماندن . 2 - عاجز شدن .
ضمن . [ ض َ م َ ] (ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن . (منتهی الارب ). بر جای ماندن . (منتخب اللغات ). برجاماندگی . (منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری . || پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ).
ضمن . [ ض َ م ِ ] (ع ص ) عاشق .(منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده . زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. (مهذب الاسماء). برجای مانده و مبتلی شده ٔ بمرض . (منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ضمناً؛ ای من کتب نفسه فی دیوان الضمنی او الزمنی لیعذر عن الجهاد بعث کذلک .
؟ (از آنندراج و غیاث ).
برجای ماندن؛ عاجز شدن؛ بیمار و زمینگیر شدن؛ برجاماندگی؛ زمینگیری.
درون؛ اندرون؛ میان؛ داخل.
افزون ، افزون بر، درکنار