کلمه جو
صفحه اصلی

صیفی


مترادف صیفی : تابستانه، تابستانی

متضاد صیفی : شتوی

برابر پارسی : تابستانی

فارسی به انگلیسی

summer

مترادف و متضاد

تابستانه، تابستانی ≠ شتوی


فرهنگ فارسی

منسوب به صیف، تابستانی، زراعت بهارواول تابستان که حاصلش اوائل پاییزاست
( صفت ) منسوب به صیف ۱ - تابستانی . ۲ - زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند خربزه هندوانه و مانند آنها .
ابن فسیل شیبانی

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - تابستانی . ۲ - زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند: خربزه ، هندوانه . ج . صیفی جات .

لغت نامه دهخدا

صیفی. [ ص َ فی ی ] ( ع اِ ) بچه که در پیری شده باشد. ( منتهی الارب ). فرزند مرد از پس پیری. ( مهذب الاسماء ). || باران تابستانی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

صیفی. [ ص َ / ص ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به صیف. تابستانی.مقابل شتوی. || آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون : خیار، بادنجان ، هندوانه و خربزه.

صیفی. [ ص َ ] ( ص نسبی ، اِ ) ( علم... ) یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلالة دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سوره نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجةالوداع نازل شده است و آیه الذین ، و سوره نصر و آیاتی که درغزوه تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیه افک و آیاتی است که در غزوه خندق نازل شد. ( کشف الظنون ).

صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) از پسران هاشم بن عبد مناف است. ( صبح الاعشی ج 1 ص 358 ).

صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن رباع. ملقب به ذوالحکم. پدر اکثم بن صیفی است. رجوع به ذوالحکم شود.

صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن ربعی ، مکنی به ابوهاشم محدث است.

صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن عامر الاوسی ، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 م. و 1 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 437 ).

صیفی. [ ص َ ] ( اِخ ) ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت.معاویه او را به قتل رسانید. ( الاعلام زرکلی ص 437 ).

صیفی . [ ص َ ] (اِخ ) ابن رباع . ملقب به ذوالحکم . پدر اکثم بن صیفی است . رجوع به ذوالحکم شود.


صیفی . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ربعی ، مکنی به ابوهاشم محدث است .


صیفی . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عامر الاوسی ، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت . شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 م . و 1 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 437).


صیفی . [ ص َ ] (اِخ ) ابن فسیل شیبانی . از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت .معاویه او را به قتل رسانید. (الاعلام زرکلی ص 437).


صیفی . [ ص َ ] (اِخ ) از پسران هاشم بن عبد مناف است . (صبح الاعشی ج 1 ص 358).


صیفی . [ ص َ ] (ص نسبی ، اِ) (علم ...) یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است . واحدی گوید: خداوند تعالی در کلالة دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سوره ٔ نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف . و از آیات صیفی آیاتی است که در حجةالوداع نازل شده است و آیه ٔ الذین ، و سوره ٔ نصر و آیاتی که درغزوه ٔ تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیه ٔ افک و آیاتی است که در غزوه ٔ خندق نازل شد. (کشف الظنون ).


صیفی . [ ص َ / ص ِ ] (ص نسبی ) منسوب به صیف . تابستانی .مقابل شتوی . || آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون : خیار، بادنجان ، هندوانه و خربزه .


صیفی . [ ص َ فی ی ] (ع اِ) بچه که در پیری شده باشد. (منتهی الارب ). فرزند مرد از پس پیری . (مهذب الاسماء). || باران تابستانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید.


کلمات دیگر: