برابر پارسی : آهنگ کردن، خواستن
عزم کردن
برابر پارسی : آهنگ کردن، خواستن
فارسی به انگلیسی
to resolve, to determine, to intend
decide, purpose, will
فرهنگ فارسی
( مصدر ) قصد کردن آهنگ کردن تصمیم گرفتن .
لغت نامه دهخدا
عزم کردن. [ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قصد کردن. آهنگ کردن :
ز بعد یوسف ایوب صابر آمد باز
بدهر بد صدوهفتاد و کرد عزم سفر.
نفرین کندی هر کس بر آزر بتگر.
نکند شیر عزم زخم شکال.
همه تن جان شوم ان شأاﷲ.
جلباب نیستی به سر و تن درآورم.
نقل بنه پیشتر از خود کنند.
شاه را زآن شمه ای آگاه کرد.
من همه قصد وصالش میکنم
وآن ستمگر عزم هجران میکند.
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت.
حمد بر نقاش این شیر از کشیدن میکند.
ز بعد یوسف ایوب صابر آمد باز
بدهر بد صدوهفتاد و کرد عزم سفر.
ناصرخسرو.
گر کردی این عزم کسی را ز تفکرنفرین کندی هر کس بر آزر بتگر.
ناصرخسرو.
نکند باز رأی صید ملخ نکند شیر عزم زخم شکال.
؟ ( از کلیله ودمنه ).
همه سر عقلم و چون عزم کنم همه تن جان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی.
چون نیست وجه زر نکنم عزم مکه بازجلباب نیستی به سر و تن درآورم.
خاقانی.
چون ملکان عزم شدآمد کنندنقل بنه پیشتر از خود کنند.
نظامی.
بعد از آن برخاست عزم شاه کردشاه را زآن شمه ای آگاه کرد.
مولوی.
عزم کردم و نیت جزم که بقیت عمرفرش هوس درنوردم. ( گلستان سعدی ).من همه قصد وصالش میکنم
وآن ستمگر عزم هجران میکند.
سعدی.
وگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت.
سعدی.
از خیال عشق دل عزم رمیدن میکندحمد بر نقاش این شیر از کشیدن میکند.
میرزا شریف الهام تخلص ( از آنندراج ).
اجماع ؛ عزم کردن بر کاری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ).پیشنهاد کاربران
همت گماشتن ؛ همت ورزیدن . همت کردن : همگی همت بر آن گماشت که از بهر خلافت و تقلد. . . اقامت کسی را اختیار کند. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 289 ) .
کلمات دیگر: