کلمه جو
صفحه اصلی

طنبی


مترادف طنبی : تالار، ایوان، اطاق بزرگ، شاه نشین

فارسی به انگلیسی

parlour

مترادف و متضاد

۱. تالار، ایوان
۲. اطاقبزرگ، شاهنشین


فرهنگ فارسی

طنابی: تالار، اطاق بزرگ
( اسم ) ۱ - ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد . ۲ - تالار . ۳ - اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین .
زینب بن ثعلبه عنبری تمیمی طنبی

فرهنگ معین

(طِ ) (اِ. ) تالار، اتاق بزرگ .

لغت نامه دهخدا

طنبی. [ طَ ن َ / طِ ن َ ] ( اِ ) طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. ( آنندراج ). بادغر. ( صحاح الفرس ). بادغرد. ( صحاح الفرس ) :
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست.
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 45 ).
ز اطلس فلکم پرده در طنبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
به رختخانه قاری خرام و زینت بین
که متکای مهش گرد بالش طنبیست.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفه بزرگ ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. ( تاریخ جدید یزد ). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفته مولانا مشارالیه نوشته. ( تاریخ جدید یزد ). و هم متقارب این خانه ، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. ( تاریخ جدید یزد ).
سنجر کاشی راست :
فتاد برف بخاری سبک برافروزیم
که وقت صحبت شبها و گوشه طنبی است.

طنبی. [ طُ ن ُ ] ( ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه. ( سمعانی ).

طنبی. [ طُ ن ُ ] ( اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی. ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر ( ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی برگ 372 الف ).

طنبی . [ طَ ن َ / طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج ). بادغر. (صحاح الفرس ). بادغرد. (صحاح الفرس ) :
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45).


ز اطلس فلکم پرده ٔ در طنبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست .

نظام قاری (دیوان البسه ).


به رختخانه ٔ قاری خرام و زینت بین
که متکای مهش گرد بالش طنبیست .

نظام قاری (دیوان البسه ).


و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفه ٔ بزرگ ساز داد. (تاریخ جدید یزد). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. (تاریخ جدید یزد). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفته ٔ مولانا مشارالیه نوشته . (تاریخ جدید یزد). و هم متقارب این خانه ، خانه ٔ دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است . (تاریخ جدید یزد).
سنجر کاشی راست :
فتاد برف بخاری سبک برافروزیم
که وقت صحبت شبها و گوشه ٔ طنبی است .

طنبی . [ طُ ن ُ ] (اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی . ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر (ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 372 الف ).


طنبی . [ طُ ن ُ ] (ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه . (سمعانی ).


فرهنگ عمید

اتاق بزرگ، تالار.

پیشنهاد کاربران

در کتاب تاریخ هنر ایران و جهان رضا عباسی ، صفحه 493 تست شماره 53 ، طنبی با عنوان نام اتاق اصلی خانه معرفی شده است.


کلمات دیگر: