کلمه جو
صفحه اصلی

ضرور


مترادف ضرور : بایسته، دربایست، لازم، واجب

متضاد ضرور : غیرضرور، غیرواجب

فارسی به انگلیسی

(very) necessary, essential

مترادف و متضاد

بایسته، دربایست، لازم، واجب ≠ غیرضرور، غیرواجب


فرهنگ فارسی

مخفف ضرورت یا ضروری به معنی لازم و واجب
( صفت ) واجب لازم بایسته یا ضرور بودن . بایستن در بایستن لازم بودن .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (ص . ) واجب ، لازم .

لغت نامه دهخدا

ضرور. [ ض َ ] ( ع ص ) بایسته. واجب. لازم.
- ضرور بودن ؛ بایستن. دربایستن. صاحب آنندراج گوید: مخفف ضرورة و بعضی مخفف ضروری گمان برده اند بمعنی ناگزیر، و با لفظ آمدن و بودن مستعمل :
گاهی به درد دشمن و گاهی به داغ دوست
عمری چنین به حکم ضرور تو سوختم.
بابافغانی.
بمجلس نوجوانان را کهن پیری ضرورآمد
مرارت دارد این معجون به تأثیری ضرور آمد.
میر محمدعلی رائج.
از لطف توام هرچه ضرور است مهیاست
چیزی که من امروز ندارم غم فرداست.
شفیع اثر.

فرهنگ عمید

لازم، واجب، نیاز، حاجت.

پیشنهاد کاربران

نیازین


کلمات دیگر: