برابر پارسی : درآمد، سود، بازدهی، باز گشته
عاید
برابر پارسی : درآمد، سود، بازدهی، باز گشته
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
عاید، عیادت کننده، زیارت کننده بیمار، بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه که بکسی بازگرددازپول یاچیزدیگر، در آمد، سود
( اسم ) زیارت کننده بیمار عیادت کننده .
( اسم ) زیارت کننده بیمار عیادت کننده .
( اسم ) ۱ - باز گردنده . ۲ - آن چه بکس برگردد از وجوه نقد و غیره در آمد .
ابن ثعلبه بن وبره البلوی صحابی
ابن ثعلبه بن وبره البلوی صحابی
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . عائد ] (اِفا. ) عیادت کننده .
(یِ ) [ ع . عائد ] (اِفا. ) ۱ - عیادت کننده . ۲ - بازگردانده ، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر.
(یِ ) [ ع . عائد ] (اِفا. ) ۱ - عیادت کننده . ۲ - بازگردانده ، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر.
(یِ) [ ع . عائد ] (اِفا.) عیادت کننده .
(یِ) [ ع . عائد ] (اِفا.) 1 - عیادت کننده . 2 - بازگردانده ، آن چه که به کسی بازگردد از پول یا چیز دیگر.
لغت نامه دهخدا
عاید. [ ی ِ ] ( ع ص ) رجوع به عائد شود.
عائد. [ ءِ ] ( ع ص ) بازگردنده. || زیارت کننده بیمار. ج ، عَود، عُوَّد، عُوّاد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) آنچه به کسی مسترد شود و بازگردد از وجوه نقد و جز آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عاید شود.
عائد. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ثعلبةبن وبرة البلوی صحابی. وی از کسانی است که در تحت الشجرة بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود و به سال 53 هَ. ق. در برلس شهید شد. ( الاعلام زرکلی ).
عائد. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ثعلبةبن وبرة البلوی صحابی. وی از کسانی است که در تحت الشجرة بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود و به سال 53 هَ. ق. در برلس شهید شد. ( الاعلام زرکلی ).
عائد. [ ءِ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن وبرة البلوی صحابی . وی از کسانی است که در تحت الشجرة بیعت کرد و شاهد فتح مصر بود و به سال 53 هَ . ق . در برلس شهید شد. (الاعلام زرکلی ).
عائد. [ ءِ ] (ع ص ) بازگردنده . || زیارت کننده ٔ بیمار. ج ، عَود، عُوَّد، عُوّاد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || (اِ) آنچه به کسی مسترد شود و بازگردد از وجوه نقد و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به عاید شود.
فرهنگ عمید
بازگشت کننده، بازگردنده، آنچه به کسی بازمی گردد.
* عاید شدن: (مصدر لازم ) به دست آمدن.
* عاید کردن: (مصدر متعدی ) ١. حاصل کردن، به دست دادن، رساندن.
٢. درآمد داشتن، سود بردن. ٣. فایده دادن.
* عاید شدن: (مصدر لازم ) به دست آمدن.
* عاید کردن: (مصدر متعدی ) ١. حاصل کردن، به دست دادن، رساندن.
٢. درآمد داشتن، سود بردن. ٣. فایده دادن.
بازگشتکننده؛ بازگردنده؛ آنچه به کسی بازمیگردد.
〈 عاید شدن: (مصدر لازم) بهدست آمدن.
〈 عاید کردن: (مصدر متعدی) ١. حاصل کردن؛ به دست دادن؛ رساندن.
٢. درآمد داشتن؛ سود بردن. ٣. فایده دادن.
پیشنهاد کاربران
عائد
( اسم ) ۱ - باز گردنده . ۲ - آن چه بکس برگردد از وجوه نقد و غیره در آمد .
ابن ثعلبه بن وبره البلوی صحابی
عائد شدن
در تداول فارسی زبانان نصیب گشتن بدست آمدن .
( اسم ) ۱ - باز گردنده . ۲ - آن چه بکس برگردد از وجوه نقد و غیره در آمد .
ابن ثعلبه بن وبره البلوی صحابی
عائد شدن
در تداول فارسی زبانان نصیب گشتن بدست آمدن .
اسم فاعل و ریشه ی آن عود و به معنای سود، احسان و انعام و مهربانی.
وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَی أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ وَ الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ ( از دعای ابوحمزه ثمالی )
تو با عطاهایت بر اهل مملکتت بسیار کریمی، و بر آنان با محبّت و رأفت بسیار احسان کننده ای.
تو با عطاهایت بر اهل مملکتت بسیار کریمی، و بر آنان با محبّت و رأفت بسیار احسان کننده ای.
کلمات دیگر: