کلمه جو
صفحه اصلی

صیانت


مترادف صیانت : حراست، حفظ، محافظت، نگهداری

برابر پارسی : پاسداری، نگاهبانی، نگاهداری، نگهداری

فارسی به انگلیسی

protection, preservation

مترادف و متضاد

حراست، حفظ، محافظت، نگهداری


فرهنگ فارسی

حفظ کردن، نگاهداشتن ، نگاهداری
۱ - ( مصدر ) حفظ کردن نگاهداشتن . ۲ - خویشتن نگاهداشتن . ۳ - ( اسم ) حفظ نگاهداری . یا صیانت ذات . میلهایی مربوط به بدن راکه غالبا به لفظ حس حیات یا حس صیانت ذات تعبیر می شوند می توان احتیاجات بدنی یا مشتهیات جسمانی نامید . یا صیانت نفس . صیانت ذات .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . صیانة ] ۱ - (مص م . ) حفظ کردن . ۲ - خویشتن نگاهداشتن . ۳ - (اِمص . ) نگه داری .

لغت نامه دهخدا

صیانت. [ ن َ ] ( ع مص ) صیانة. نگه داشتن. نگهبانی. ( غیاث اللغات ). صون. صیانة. حفظ. وقایة. نگاهداری. خویشتن بازداشتن :
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.
منوچهری.
... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. ( کلیله و دمنه ). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به صیانة شود.

صیانة. [ ن َ ] ( ع مص )نگه داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). نگاه داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). صیانت : ادام اﷲ تأییدهم و صیانة الجمیع. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212 ). رجوع به صیانت شود. || برطرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعلی. ( منتهی الارب ).

صیانت . [ ن َ ] (ع مص ) صیانة. نگه داشتن . نگهبانی . (غیاث اللغات ). صون . صیانة. حفظ. وقایة. نگاهداری . خویشتن بازداشتن :
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.

منوچهری .


... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه ). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به صیانة شود.

فرهنگ عمید

۱. حفظ کردن، نگه داشتن.
۲. [قدیمی] پرهیزکاری.

فرهنگ فارسی ساره

نگهدار


جدول کلمات

نگاهداری

پیشنهاد کاربران

صیانت به معنی نگهداری

صیانت به معنای امروزی یعنی حفظ و نگهداری چیزی یا عملی که نظام برای سود جویی و بهره بردن عده ای بکار میبرد تا بیشتر و بهتر بهره برداری نماید و صیامت از فضای مجازی یعنی هر انچه به ما رواست و به شما قدغنه .


کلمات دیگر: