کلمه جو
صفحه اصلی

طبل خوار


مترادف طبل خوار : پرخور، شکم باره، شکم خواره، شکمو، مفت خور

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شکمخواره شکم بنده عبد البطن . ۲ - آنکه رایگان خورد مفتخور .

فرهنگ معین

( ~ . خا ) [ ع - فا. ] (ص فا. )۱ - پُر - خور. ۲ - مفتخور.

لغت نامه دهخدا

طبلخوار. [ طَ خوا / خا ] ( نف مرکب ) مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره. شکم بنده. عبدُالبطن. پُرخوار. اکول :
جیفةاللیل است و بطال النهار
هرکه او شد غره این طبلخوار.
مولوی.
لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار.
مولوی.
صوفیان طبلخوار لُقمه جو
سگدلان همچو گُربه روی شو.
مولوی.
طبل و رایت هست ملک شهریار
سگ کسی که خواند او را طبلخوار.
مولوی.
رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
طبلخوارانید و مکارید و شوم.
مولوی.
در حاشیه مثنوی چ علاءالدوله در شرح بیت ذیل از مثنوی :
کاندرین زندان بماند مستمر
یاوه تاز و طبلخوار است و مُضر.
نوشته است :طبل خوار رمیدن بود، میگوید: بیفایده ای بهر سو بتازد، و بی جنبش دست رمیدن گیرد، و زیان رساند - انتهی. مُفتخواری. رجوع به طبل خوردن شود.

فرهنگ عمید

۱. پرخور.
۲. مفت خور: لافْ کیشی کاسه لیسی طبلْ خوار / بانگ طبلش رفته اطراف دیار (مولوی: ۹۲۷ ).


کلمات دیگر: