مترادف فرودین : پایینی، زیرین
متضاد فرودین : بالایی، زبرین، علوی
فرودین
مترادف فرودین : پایینی، زیرین
متضاد فرودین : بالایی، زبرین، علوی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پایینی، زیرین ≠ بالایی، زبرین، علوی
فرهنگ فارسی
مخفف فروردینماه اول سال خورشیدی، ماه اول بهاروروزنوزدهم ازهرماه خورشیدی، زیرین، پایینی، پست تر
۱ - زیرین پایینی ۲ - چوب آستانه در چوب زیرین چهار چوب عتبه .
۱ - زیرین پایینی ۲ - چوب آستانه در چوب زیرین چهار چوب عتبه .
فرهنگ معین
(فَ رْ وَ دَ ) (اِمر. ) مخفّف فروردین .
(فَ وَ ) ۱ - (ص نسب . ) زیرین ، پایینی . ۲ - (اِ. ) چهارچوب ، آستانة در.
(فَ وَ ) ۱ - (ص نسب . ) زیرین ، پایینی . ۲ - (اِ. ) چهارچوب ، آستانة در.
(فَ رْ وَ دَ) (اِمر.) مخفّف فروردین .
(فَ وَ) 1 - (ص نسب .) زیرین ، پایینی . 2 - (اِ.) چهارچوب ، آستانة در.
لغت نامه دهخدا
فرودین. [ ف ُ ] ( ص نسبی ) ( از: فرود + ین ، پسوند نسبت ). ( از حاشیه برهان چ معین ). فرودی. مقابل برین. تحتانی. اسفل. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
برین آتش است و فرودینْش ْ خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
وز صدر برانند سوی صف نعالش.
این جوهر کثیف فرودینم.
فرودین. [ ف َرْ وَ ] ( اِ ) مخفف فروردین که نام ماه اول سال باشد. ( برهان ) :
چنان تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین.
که رخشان بدی در دل از هور دین.
درِ هر بدی بر تو بسته بواد.
برین آتش است و فرودینْش ْ خاک
میان آب دارد ابا باد پاک.
بوشکور.
از گاه بیفتد بسوی چاه فرودین وز صدر برانند سوی صف نعالش.
ناصرخسرو.
زی جوهران علوی رهبر گشت این جوهر کثیف فرودینم.
ناصرخسرو.
|| ( اِ ) چوب زیرین چارچوب در خانه که چوب آستان در باشد وبه عربی عتبه خوانند. || باد دبور را نیزگویند که باد مغرب است و ضرر آن زیاده بر نفع است بر خلاف باد صبا. ( برهان ).فرودین. [ ف َرْ وَ ] ( اِ ) مخفف فروردین که نام ماه اول سال باشد. ( برهان ) :
چنان تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین.
فردوسی.
چو بودی سر سال نو فرودین که رخشان بدی در دل از هور دین.
فردوسی.
دی و فرودینَت ْ خجسته بواددرِ هر بدی بر تو بسته بواد.
فردوسی.
|| نام بادی که در فرودین ماه وزد و آن را باد فرودین گویند. || ( اِخ ) نام فرشته ای هم هست. ( برهان ).فرودین . [ ف َرْ وَ ] (اِ) مخفف فروردین که نام ماه اول سال باشد. (برهان ) :
چنان تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین .
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان بدی در دل از هور دین .
دی و فرودینَت ْ خجسته بواد
درِ هر بدی بر تو بسته بواد.
|| نام بادی که در فرودین ماه وزد و آن را باد فرودین گویند. || (اِخ ) نام فرشته ای هم هست . (برهان ).
چنان تا بیامد مه فرودین
بیاراست گلبرگ روی زمین .
فردوسی .
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان بدی در دل از هور دین .
فردوسی .
دی و فرودینَت ْ خجسته بواد
درِ هر بدی بر تو بسته بواد.
فردوسی .
|| نام بادی که در فرودین ماه وزد و آن را باد فرودین گویند. || (اِخ ) نام فرشته ای هم هست . (برهان ).
فرودین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) (از: فرود + ین ، پسوند نسبت ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرودی . مقابل برین . تحتانی . اسفل . (یادداشت بخط مؤلف ) :
برین آتش است و فرودینْش ْ خاک
میان آب دارد ابا باد پاک .
از گاه بیفتد بسوی چاه فرودین
وز صدر برانند سوی صف نعالش .
زی جوهران علوی رهبر گشت
این جوهر کثیف فرودینم .
|| (اِ) چوب زیرین چارچوب در خانه که چوب آستان در باشد وبه عربی عتبه خوانند. || باد دبور را نیزگویند که باد مغرب است و ضرر آن زیاده بر نفع است بر خلاف باد صبا. (برهان ).
برین آتش است و فرودینْش ْ خاک
میان آب دارد ابا باد پاک .
بوشکور.
از گاه بیفتد بسوی چاه فرودین
وز صدر برانند سوی صف نعالش .
ناصرخسرو.
زی جوهران علوی رهبر گشت
این جوهر کثیف فرودینم .
ناصرخسرو.
|| (اِ) چوب زیرین چارچوب در خانه که چوب آستان در باشد وبه عربی عتبه خوانند. || باد دبور را نیزگویند که باد مغرب است و ضرر آن زیاده بر نفع است بر خلاف باد صبا. (برهان ).
فرهنگ عمید
۱. زیرین؛ پایینی.
۲. [مجاز] زمینی.
۳. [مجاز] پست‌تر.
۱. زیرین، پایینی.
۲. [مجاز] زمینی.
۳. [مجاز] پست تر.
= فروردین
۲. [مجاز] زمینی.
۳. [مجاز] پست تر.
= فروردین
فروردین#NAME?
کلمات دیگر: