کلمه جو
صفحه اصلی

ضمار


مترادف ضمار : پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته

متضاد ضمار : آشکار، پیدا

مترادف و متضاد

پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته ≠ آشکار، پیدا


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) پنهان مخفی . ۲ - ( اسم ) مالی که امیدی به وصول آن نرود غالبا مالی که غضب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار بر آید .
نام بتی است عرب را

فرهنگ معین

(ض ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) پنهان ، مخفی . ۲ - (اِ. ) مالی که امیدی به وصول آن نرود. غالباً مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآید.

لغت نامه دهخدا

ضمار. [ ض َ ] (اِخ ) جایگاهی است و در آن وقعه ای بنی هلال را. (معجم البلدان ).


ضمار. [ ض َ / ض ِم ْ ما ] (اِخ ) نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست . عباس نزد ضمار آمد و از درون آن بت شنید که منادیی این ابیات می سرود:
قل للقبائل من سلیم کلها
اودی ضمار و عاش اهل المسجد
ان ّ الذی ورث النبوة و الهدی
بعد ابن مریم من قریش مهتد
اودی ضمار و کان یعبد مرّة
قبل الکتاب الی النّبی محمّد.
عباس چون ابیات بشنید ضمار را بسوخت و بنزد پیغمبراکرم آمد و اسلام پذیرفت . (معجم البلدان ).


ضمار. [ ض ِ ] ( ع ص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفة، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اِضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوة. مانند مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، یا ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآمده باشد که آن امانت نیز در حکم مال مغصوب بشمار رود - انتهی. صاحب تعریفات گوید: هو المال الذی یکون عینه قائماً و لایرجی الانتفاع به کالمغصوب و المال المجحود اذا لم یکن علیه بینة. مال پنهان. ( منتهی الارب ). مالی که امید رجوع آن نباشد. ( منتهی الارب ). مالی بشده. ( مهذب الاسماء ). مال رفته که امید برگشتن آن نباشد. ( منتخب اللغات ). || عذاب که در تأخیر باشد. || نهان. خلاف عیان. ( منتهی الارب ). || وام. ( منتخب اللغات ). وام بی مدت. وعده و وام که از وی امید نتوان داشت. ( منتهی الارب ). موعود که امید از آن نتوان داشت و مکان و زمان آن معلوم نباشد. ( منتخب اللغات ).

ضمار. [ ض َ ] ( اِخ ) جایگاهی است و در آن وقعه ای بنی هلال را. ( معجم البلدان ).

ضمار. [ ض َ / ض ِم ْ ما ] ( اِخ ) نام بتی است عرب را. رجوع به بت شود. عبدالملک بن هشام گوید مرداس ابوالعباس بن مرداس را بتی بود و پرستش او می کرد. چون مرگش فرارسید پسر خویش عباس را بخواست و گفت ای پسر ضمار را پرستش کن که سود و زیان تو به دست اوست. عباس نزد ضمار آمد و از درون آن بت شنید که منادیی این ابیات می سرود:
قل للقبائل من سلیم کلها
اودی ضمار و عاش اهل المسجد
ان الذی ورث النبوة و الهدی
بعد ابن مریم من قریش مهتد
اودی ضمار و کان یعبد مرّة
قبل الکتاب الی النّبی محمّد.
عباس چون ابیات بشنید ضمار را بسوخت و بنزد پیغمبراکرم آمد و اسلام پذیرفت. ( معجم البلدان ).

ضمار. [ ض ِ ] (ع ص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسرضاد و فتح میم مخفّفة، در لغت بمعنی پنهان و صفت است از اِضمار که بمعنی پنهان کردن می باشد. و شرعاً مال زائدالید که امیدی به وصول آن نرود غالباً. کذا فی جامعالرموز و فی کتاب الزکوة. مانند مالی غصب شده که شهود و بینه هم برای آن نباشد، یا ودیعه و امانتی که حافظ آن در مقام انکار برآمده باشد که آن امانت نیز در حکم مال مغصوب بشمار رود - انتهی . صاحب تعریفات گوید: هو المال الذی یکون عینه قائماً و لایرجی الانتفاع به کالمغصوب و المال المجحود اذا لم یکن علیه بینة. مال پنهان . (منتهی الارب ). مالی که امید رجوع آن نباشد. (منتهی الارب ). مالی بشده . (مهذب الاسماء). مال رفته که امید برگشتن آن نباشد. (منتخب اللغات ). || عذاب که در تأخیر باشد. || نهان . خلاف عیان . (منتهی الارب ). || وام . (منتخب اللغات ). وام بی مدت . وعده و وام که از وی امید نتوان داشت . (منتهی الارب ). موعود که امید از آن نتوان داشت و مکان و زمان آن معلوم نباشد. (منتخب اللغات ).


فرهنگ عمید

۱. (فقه ) مالی که امید به وصول آن نباشد.
۲. (فقه ) وام و وعده ای که به آن امید نتوان داشت، وام بی مدت.
۳. [قدیمی] پنهان، نهان.
۴. [قدیمی] مال پنهان.


کلمات دیگر: