مترادف طلاقت : روانی، زبان آوری، فصاحت، گشاده زبانی، گشاده رویی، بشاشت، خوش رویی
طلاقت
مترادف طلاقت : روانی، زبان آوری، فصاحت، گشاده زبانی، گشاده رویی، بشاشت، خوش رویی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
گشادهرویی، بشاشت، خوشرویی
روانی، زبانآوری، فصاحت، گشادهزبانی
۱. روانی، زبانآوری، فصاحت، گشادهزبانی
۲. گشادهرویی، بشاشت، خوشرویی
فرهنگ فارسی
خندان وگشاده روشدن ، فصیح وتیززبان شدن، گشاده زبان شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی، فصاحت
۱ - ( مصدر ) گشاده رو شدن خندان گشتن ۲ - گشاده زبان شدن . ۳ - گشاده رویی . ۴ - گشاده زبانی فصاحت . یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت .
۱ - ( مصدر ) گشاده رو شدن خندان گشتن ۲ - گشاده زبان شدن . ۳ - گشاده رویی . ۴ - گشاده زبانی فصاحت . یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت .
فرهنگ معین
(طَ قَ ) [ ع . طلاقة ] ۱ - (مص ل . )گشاده - رو شدن . ۲ - فصیح شدن . ۳ - (اِمص . ) گشاده - رویی . ۴ - گشاده زبانی ، فصاحت .
لغت نامه دهخدا
طلاقت. [ طَ ق َ ] ( ع مص ) گشادگی زبان. ( مهذب الاسماء ). ذلاقت. گشاده زبانی. فصاحت. گشاده زبان شدن. ( زوزنی ) ( منتخب اللغات ). تیزی زبان. زبان آوری. طلاق. تیززبان شدن. تیززبانی. لقلقه. ( غیاث ) ( آنندراج ). || گشاده روی شدن. ( تاج المصادر ) ( منتخب اللغات ) ( زوزنی ). گشاده و درخشان روی گردیدن. ( منتهی الارب ). گشادگی. ( دهار ). || به اعتدال شدن روز و شب یعنی نه گرم و نه سرد. ( منتهی الارب ). خوش و آرمیده گشتن شب و روز. ( المصادر زوزنی ).
فرهنگ عمید
۱. گشاده رویی. ٢. گشاده زبانی، فصاحت.
کلمات دیگر: